بیان فضایل امیرالمومنین(ع) در رسانه چگونه باشد؟

گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمدعلی میرزایی رایزن فرهنگی سابق ایران در لبنان، مشاور ارشد ریاست جامعه المصطفی(ص) و عضو هیات علمی جامعه المصطفی(ص)، مبلغ فعال بین المللی و استاد حوزه و دانشگاه

س- شیوه بیان فضایل و خصوصیات امیرالمومنین(ع) در جامعه ای که شیعه و سنی حضور دارند چگونه باید باشد تا هم این امر ضروری انجام شود و هم تحریک حساسیت مذهبی نشود؟

ما تاکنون امام علی علیه السلام را خرج مذهب می کردیم و اکنون هم اینگونه است. اگر از فضایل و مناقب حضرت می‌گوییم به خاطر اثبات خودمان و مذهب خودمان است. اثبات حقانیت حضرت علی علیه السلام نباید به اثبات حقانیت مذهب به وسیله ایشان تبدیل شود. ما میتوانیم علی علیه السلام را صرف نظر از اینکه مذهبمان چیست معرفی کنیم. جرج جرداق که یک انسان مسیحی است حقانیت حضرت را بر اساس مذهب انجام نمی دهد، بلکه بر اساس انسانیت و مبانی انسانی ایشان را معرفی می کند. واقعیت مسئله این است که حضرت امیر علیه السلام خودشان ارزش ذاتی دارند و باید به ایشان صرف نظر از مذهب و حتی دین پرداخت. من نباید از فضایل و بزرگی ایشان بگویم تا در برابر مثلاً اهل سنت بالا بروم، زیرا این نوعی استفاده تجاری و ابزاری از حضرت است! حتی وقتی حضرت را به عنوان وجه امتیاز دین اسلام در نظر بگیریم همین حالت تبلیغی و ترویجی و ابزاری را نسبت به ایشان داریم. می توان به حضرت جور دیگری نگاه کرد، به عنوان سرمایه بشریت و انسانی. اگر اینگونه به علی علیه السلام نگاه کردیم و ایشان را میزان و محک برای ارزش گذاری دانستیم، دیگر بیان فضایل ایشان بیانگر برتری مذهبی یک مذهب خاص نیست بلکه شاید شیعه که خودش را منسوب به آن حضرت می داند در عمل خیلی با ایشان فاصله داشته باشد و اینکه علی علیه السلام بر حق است نمی تواند بیانگر این باشد که من شیعه هم بر حق باشم! بنابراین نباید فضایل حضرت را با نگاه ابزاری بیان کرد.

نکته دوم؛ منطق تفوّق و تفاضل و مقایسه بین شخصیت های اسلام آسیب بزرگی به جامعه و امت اسلامی زده است. یعنی اینکه علی علیه السلام را یک کفه بگذاریم و سایر صحابه و خلفا را در کفه دیگر بگذاریم و بین این ها مقایسه انجام دهیم. این عامل گسست و ناکامی اصل طرح پروژه جهان اسلام است.

س- بالاخره وقتی ما به بیان فضایل حضرت میپردازیم این مقایسه صورت می گیرد! اینطور نیست؟

خیر. وقتی ملاک‌ها اسلامی و اخلاقی و انسانی باشند، خواهیم دید که این ملاک ها مستقل هستند و اینگونه نیست که در تقابل و مقایسه با دیگری به دست بیایند! وقتی به حضرت نگاه می‌کنیم می‌بینیم ایشان با شاخصه هایی که قرآن تعیین کرده است عالی ترین و بالاترین مرتبه را دارا هستند و نیازی نیست که با انسان های دیگر مورد مقایسه قرار گیرند. اصلا لازم نیست که برای بالابردن علی علیه السلام یکی دیگر را پایین بیاوریم…

س- وقتی ما بخواهیم درباره خصوصیات ایشان صحبت کنیم بالاخره در مسائلی مثل خلافت و امامت ناچاراً به مقایسه می رسیم!

اولاً باید عرض کنم آن جاهایی که کار به مقایسه می انجامد انقدر برای ما و در نظر ما پررنگ شده که آن نقاط به «اولویت» برای ما تبدیل شده است در حالی که باید ببینیم «اولویت حضرت» در کدام مسائل بوده است؟ و ثانیا آیا امروز مطرح کردن مسائل و نکات اختلافی و پررنگ کردن اختلافات حضرت با مثلاً خلفا و سایر صحابه به صلاح می باشد یا نه؟!

س- بالاخره اینها جزء عقاید ماست و ما باید این ها را محکم و مستدل بدانیم مگرنه کم‌کم از بین خواهند رفت آیا اینگونه نیست؟

ببینید ما دو مسئله داریم یکی بحث عقاید است و یکی بحث تاریخ. این که داستان خلافت چه بوده و چه اتفاقی افتاده و چه شده اصلاً ربطی به عقاید ندارد! شما در عقاید اصول و مبانی و فلسفه و شرایط و مفهوم امامت را بیان می کنید، اما مصداق امام را در بحث عقائد تعیین نمی کنید، بلکه مصداق آن را تاریخ بیان می کند. نبوت کلام است ولی محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله تاریخ، امامت کلام است وعقاید، ولی علی بن ابیطالب علیه السلام تاریخ. بنابراین شما در بحث عقاید کاری به اسم و خصوصیات فرد ندارید که با مشکل و تنش مواجه شوید. البته تاریخ را هم برای فرزندان خودمان با ادبیات مناسب بیان میکنیم.

س- ما مسائل خاص شیعی را در رسانه عمومی چگونه باید مطرح کنیم که ایجاد حساسیت و تفرقه نکند؟

اگر می خواهید در یک فضای عمومی رسانه‌ای که مخاطب شیعه و سنی با هم هستند مسائل مطرح شود، نیازی نیست که آن بحث هایی که مختص به یک عقیده مثلاً شیعی هست در آن رسانه عمومی بیان شود. زیرا خیلی طبیعی است که وقتی مخاطب شما اعم از شیعه و سنی هستند، مسائلی که مختص به یک دسته از آنها فقط می باشد بیان نشود و حتی فراتر، اگر در جامعه ای انسانی زندگی میکنیم که اقوام و مذاهب و ادیان گوناگون زندگی می کنند باید با زبان مشترک انسانی صحبت کرد و حتی مسائل خاص اسلامی نباید آنجا مطرح شود زیرا مخاطب شما فقط مسلمانان نیستند.

س- از آنجاییکه شما چند سالی در لبنان مسئولیت و حضور داشتید، درمورد رسانه های لبنان برای ما بفرمایید، آیا رسانه ها دولتی هستند یا خصوصی و مواجهه آنها با مسائل مذهبی چگونه است؟

در لبنان هردو نوع رسانه و شبکه های تلوزیونی را داریم. جامعه لبنان که یک جامعه متشکل از اقوام و ادیان گوناگون می باشد رسانه ها هیچ گاه دست بر روی نقاط اختلافی و حساسیت‌برانگیز یکدیگر نمی گذارند. رسانه های ملی لبنان عادتا اگر ورود به مباحث مذهبی بکنند، ورود وحدتی دارند و مسائل خاص مذهبی را بیان نمی‌کنند. رسانه‌های خصوصی هم که معمولا در دست شخصیتها و بزرگان طوایف(چون ساختار لبنان طایفه ای است) میباشد، همینطور. در لبنان به نوعی تمرین کرده و یاد گرفته اند که چطور با هم کار کنند و به مقدسات و خطوط قرمز یکدیگر نزدیک نشوند. جوری با هم تفاهم کرده‌اند که مراعات همدیگر را بکنند. البته هر گروهی در درون خودش عقاید خاص و مخصوص خود را دارند و حتی بعضاً خیلی تند هم هستند، هم شیعیان و هم سنی ها. اما در ویترین و ظاهر همه همدیگر را مراعات می کنند. البته آنجا حجم بار مذهبی و ایدئولوژیکشان کمتر از ایران است. این نکته هم قابل تامل است که اگر بزرگان و مراجع ما در ایران تقریبی نباشند، دیگر نمیتوانیم از یک مداح توقع داشته باشیم تقریبی باشد و تنها هنری که میکند این است که لعن نمیکند و دیگر هر روش ضدتقریب را انجام میدهد! باید رابطه رسانه و قدرت را هم در ایران ببینیم، ما دو نهاد قدرت دینی در ایران داریم: یکی نهاد قدرت دینی دولتی و یکی غیر دولتی که حوزه علمیه است. ثقل سومی هم هست که بدنه مردم است. دولت که متاسفانه ایدئولوژیک و مذهبی تعامل میکند، ثقل حوزوی هم داریم که متاسفانه آن هم اسلامی نیست و محدود به مذهب عمل میکند و لایه توده شیعه هم که تحت تاثیر آن دوی دیگر، از هردو بدتر و تندتر است. اما در جامعه لبنان به این شکل نیست.

س- تجربه شخصی شما در تعامل با مخالفان مذهبی اعم از اهل سنت و مسیحیان چگونه بود؟

بنده همانطور که گفتم عمل می کردم. یعنی مبانی و فلسفه ها و کلیات و مفاهیم را بیان می‌کردم ولی در مسائل تاریخی و مصادیق خیلی ورود نمی کردم. یک دانشگاهی است در لبنان به نام دانشگاه جِنان در شمال لبنان، طرابلس که مرکز اصلی تندروهای اهل سنت لبنان به حساب می‌آید، است. خدا رحمت کند آقای «فتحی یِکن» آن موقع زنده بودند و خانم ایشان رئیس دانشگاه بودند و الان هم هستند. بنده رایزن فرهنگی ایران بودم و برای سخنرانی دعوت شده بودم. در آنجا بنده بیان کردم مسئله اصلی «صفاتی» است که شیعه ها و سنی ها برای حضرت علی و خلفا بر می شمارند و به آن باور دارند و اما «موصوف» مسئله تاریخ است. گفتم اهل سنت تا وقتی که خلفا را به خاطر اخلاق و تقوا و طهارت و… تکریم می کنند برای من ارزشمند است. زیرا دقیقاً همان صفاتی را در مثلاً عمر دیده اند و تکریم می کنند که من در علی دیده ام و تکریم می کنم. پس ما و شما مبنئاً یکی هستیم اما در مصداق دچار اختلاف شده‌ایم. آنجا گفتم بحث من در مصادیق نیست، بحث من در مبانی و مفاهیم است. بعد از جلسه همه خوشحال بودند و از سخنرانی من بسیار خوششان آمده بود در حالی که من جانب آنها را نگرفته بودم و یک حرف خارج از مبانی اعتقادی تشیع نزده بودم. به آنها گفتم البته من شیعه هستم و علی را فاروق می دانم و شما عمر را فاروق می دانید، اما این اشکالی ندارد این بحث تاریخی و مصداقی است. در مبنا ما هر دو به دنبال فاروق هستیم و این مبنای مشترک است که ما را برادر می کند.

س- با تشکر از وقتی که در اختیارمان گذاشتید، اگر نکته ای دارید بفرمایید:

یک نکته را می خواهم عرض کنم. اصولاً تبلیغ مذهبی به آن معنایی که ما الان قائل هستیم و آن را پیگیری می‌کنیم کاری غلط است. یعنی تلاش برای تغییر مذهب کار بسیار غلطی است. زیرا مذهب یک پروسه بسیار پیچیده است، و کاری که ما می‌توانیم انجام دهیم این است که فقط می‌توانیم مذهب مان را معرفی کنیم، اما اینکه من فراتر از معرفی بخواهم به دنبال تغییر مذهب باشم، چیزهایی را بر من تحمیل می‌کند که تبعات دارد. ببینید من با بقیه کاری ندارم اما ما نگاهمان به جمهوری اسلامی یک نگاه تمدنی و وحدتی است و وحدت با تبلیغ مذهب(جهت تغییر مذهب مخالف) نمی سازد! وحدت یعنی پروژه‌های مشترک تو با او بشود ثقل و کانون کار و الا وحدت معنی ندارد. وحدت را میتوان دوجور معنا کرد؛ یک وقت به عنوان پروژه و یک وقت به عنوان رویکرد. به عنوان رویکرد یعنی هدف من چیز دیگری است، مثلاً شیعه کردن اهل سنت، اصلا بنده از دفتر فلان مرجع پول میگیرم که در آفریقا سالیانه ۵۰ نفر را شیعه کنم، کارمن و هدف من این است! اما اینجا با رویکرد وحدتی می خواهم این کار را انجام دهم! اما یک نوع وحدت دیگر هم داریم که خودش هدف و پروژه اصلی است نه رویکرد برای هدفی دیگر. حالا اینکه آیا ما می توانیم برویم در داخل یک جامعه غیر شیعی و رسما به دنبال محکوم کردن و اثبات بطلان عقاید آنها و شیعه کردن آنها باشیم، ولی با روش وحدتی، آیا چنین چیزی ممکن است یا نه؟ بحث مفصلی می طلبد، ولی خلاصه اش این است که بنده اعتقاد دارم چنین چیزی شدنی نیست!

س- نظرتان راجع به این هدف شیعه سازی در ایران چیست؟

در ایران که اصلاً نباید مطرح باشد و مطرح شود و به مراتب تبعات بدتری دارد این مسئله! ما در ایران ادعای حکومت اسلامی داریم. حکومت اسلامی یعنی همه مسلمانان با هر مذهبی در این حکومت شریک هستند و جایگاه دارند و به رسمیت شناخته می‌شوند. ببینید اگر اهل سنت خودشان را در این حکومت شریک بدانند طبعاً در امور کشور با همدلی بیشتری حکومت را همراهی خواهند کرد، زیرا احساس در حاشیه بودن نمی کند. بنابراین ما به آن مرجع یا عالم یا موسسه ای که به دنبال شیعه سازی است و هدف و پروژه اش شیعه سازی است و میخواهد وحدتی هم عمل بکند، می‌گوییم نمی‌شود و ذاتاً اینها با هم جمع نمی‌شوند. پروژه امام و رهبر انقلاب این است که با نگاه اهل بیت علیهم السلام که کامل‌ترین نگاه است یک جامعه پیشرفته و متمدن و با معنویت تشکیل دهند که در آن همهانسانها از اقسام و انواع مذاهب، احساس خودی بودن کنند و کسی در آن حاشیه‌ای و درکنار نباشد.


منبع: مجله الکترونیکی اخوت

در خبرنامه سایت عضو شوید و آخرین مطالب سایت را در صندوق ایمیل‌تان دریافت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا