لقب دادن و ملقب شدن در میان ایرانیان، همانند دیگر اقوام سابقه زیادی دارد و گویا در همیشه تاریخ به عنوان یکی از شاخصههای شناخت افراد از آن استفاده میشد. لقبها گاه وجه سیاسی، گاه دینی، گاه اجتماعی و حتی گاهی اخلاقی داشته و جنبههای تفالی آن نیزمورد توجه زیاد برخی از حاکمان و قدرتمداران بود، چنان که برخی از القاب، مثل ذوالریاستین حکایت از ویژگی سیاسی یا اجتماعی فرد ملقب داشت و در مواقع بسیاری هم مایه فخر و مباهات و چه بسا مایه درآمد و انتفاعهایی بود. به همین سبب با رویکرد اخلاق دینی چندان سازگاری نمییابد. در سدههای اخیر، به ویژه در عهد قاجار، ملقبسازی شکل مضحکی به خود گرفته، تا جایی که در پیدا کردن لقب مناسب برای افراد با مشکل مواجه میشدند. امروزه گر چه چنین سنتی برافتاده، اما گونه دیگری از آن به شدت جا باز کرده و به ویژه در محیطهای اداری و مکاتبات رسمی موجب دردسر گردیده است، به همین سبب باید اندیشه عاجلی برای آن کرد تا فضاهای دینی و ارزشی بیش از این دچار بداخلاقی خلافگویی/ دروغ نگردد.
در روزهای اخیر خبری از سلطان جدید عمان انتشار یافت که حاکی از درک درست ایشان از خطرات و پیامدهای القاب است. وی طی بخشنامهای اعلام کرد وی را جز سلطان عمان که عنوان شغلی اوست خطاب نکنند، چنانکه گویا پیشتر وزیر ارشاد ایران نیز چنین چیزی را خواسته بود و زیباترین شکل چنین فهم بلندی در وصیتنامه شهید سلیمانی دیده میشود که خواسته بود او را صرفاً سرباز بشناسانند، هر چند برای برخی درک آن آسان نبود!
القاب، جدای از آن که وجهی غیرواقعی و متملقانه یا بزرگنمایی کاذب را القا میکند، در نامهنگاریها و خطابها دردسرآفرین میشود و این مشکل در تعامل با دولتمردان و نیز حوزویان بیشتر دیده میشود. به نظر میرسد تداوم چنین سنت رو به رواجی، چندان پذیرفتنی نباشد و حتی گاه با اخلاق اسلامی در تعارض بیفتد. بایستهتر آن است همگان به خطابهای ساده و معطوف به جایگاه شغلی و بدون هیچ تشریفات دروغین تن دردهند.
خطابهای تشریفاتی، آهسته آهسته به صورت قاعده در میآید، به گونهای که اگر کسی را بدون آنها خطاب کنند، موجب خشم و برآشفتگی میشود. برخی از افراد تازهبهموقعیترسیده حتی به مراکز و ادارات زیرمجموعه خود رسماً اعلام میکنند تا او را جز به فلان لقب یا وصف نخوانند و اگر جز آن باشد ترتیب اثر داده نمیشود.
رئیس یک اداره را باید به همین عنوان مخاطب قرار داد، چون او با عنوان چنین مقامی مورد تعامل و تخاطب قرار میگیرد و افزودن واژههای به ظاهر احترامآمیز به واقع موجب ایجاد رانت پنهان میشود، چنانکه اتلاف وقت و فکر و نیز بازی با مخاطب است که شاید برای افراد کوچک و بیمایه، خوشایندیهایی را پدید آورد یا زمینهساز مساعدت بیشتر گردد، اما برای افراد شایسته، دانا و فرهیخته چنین اوصاف خطابی و واژههای متملقانه، بیمعنا و رنجآور است.
از القاب دولتی و دانشگاهی تا حوزوی
تعابیر رایجی چون سرور ارجمند و گرامی جناب آقای دکتر … ریاست عالی …، استاد بزرگوار حضرت حجتالاسلام و المسلمین حاج آقای دکتر … مدیریت محترم …، جناب مستطاب حضرت آیتالله حاج آقای دکتر … تولیت محترم … و حضرت آقای دکتر … مقام عالی وزارت …. یا مقام عالی ریاست جمهوری حضرت حجتالاسلام و المسلمین حاج آقای دکتر … وهمچنین در فضاهای مذهبی گاه تعابیر بلندتری از سوی مریدان و دلدادگان ابراز میشود، چون حضرت مستطاب آیتالله العظمی، حاج … مرجع عالیقدر جهان تشیع، که به راستی خالی از اعتبار و وجاهت علمی اخلاقی است، به همین جهت بسیاری از آن بزرگان، خود از آن گریزانند، چنان که آیتالله سیستانی به صراحت آن را ابراز کرده و از دیگران خواسته تا وی را بدون هیچ لقبی خطاب کنند.
نظام اداری ما باید از این تشریفات فاصله بگیرد و اساساً عنوان دکتر یا حجت الاسلام یا آیتالله در نظام اداری هیچ جایی ندارد و ترکیب آنها قطعاً نیازمند بازنگری است، چنان که برخی از بزرگان حوزه، طلبهها را از آن برحذر داشتند. با فرض آنکه استفاده ترکیبی در برخی جاها قابل پذیرش باشد، در مجامع اداری و مکاتبارت رسمی جایی برای آن نمیتوان یافت و اتفاقاً مایه وهن وجوه دینی است. به امید آن روز که ساده و صادق باشیم.
نویسنده: سید علیرضا واسعی
منبع: سایت شبکه اجتهاد