استاد رضا بابایی
«تقریب» یعنی کوشش برای کاستن از منازعات مذهبی و نزدیک کردن دلها و اندیشههای پیروان مذاهب مختلف به یکدیگر. پرچم تقریب را در ایران، آیت الله العظمی بروجردی(ره) برافراشت. کسانی همچون آیات عظام محمدحسین کاشف الغطاء و علامه سمنانی(محمدصالح حائری) نیز زمینههای آن را هموارتر کردند. نامبردگان، از شاگردان ممتاز آخوند خراسانی(رهبر معنوی مشروطه و مؤلف مهمترین کتاب درسی حوزه) هستند. در میان اهل سنت نیز شیخ محمد عبده و شیخ محمود شلتوت، سهم بسیاری در فرایند تقریب داشتند.
تقریب، بهرغم برخورداری از سرمایههای علمی فراوان و پشتوانههای استوار معنوی و تاریخی، اکنون در ایران و جهان اسلام، دست بالا را ندارد و بلندترین صدایی نیست که از جهان اسلام شنیده میشود. تقریبیها میکوشند با استناد به متون دینی، همگرایی را در میان مسلمانان قوت بخشند؛ اما فرهنگ غالب در محیطهای دینی، همچنان واگرایی است، نه همگرایی. این ناکامی ریشه در چند واقعیت تلخ دارد:
یک. تقریبیها گمان میکنند اگر روایات تقریبی را برجسته کنند، دهان تقریبستیزان را میبندند؛ غافل از آنکه آنان میتوانند همۀ این روایات را بر تقیه حمل کنند و سپس با استناد به روایاتی که در کتابهایی مانند «اسرار آل محمد(ص)» و «بحار الاانوار» و حتی مهمتر از آن دو، آمده است، به راه خود ادامه دهند.
دو. کسانی که اعتقادی به تقریب ندارند و نزاع شیعه و سنی را عملا به مهمترین مسئلۀ دین و جهان اسلام تبدیل کردهاند و پیوسته بر این آتش میدمند، رفتار خود را به اصل «تبرا و تولا» مستند میکنند. بنابراین، تقریبیها نخست باید دربارۀ این اصل و ماهیت تاریخی آن گفتوگو کنند. اما تقریبا هیچیک از بزرگان تقریب تا امروز وارد این حوزه و حل آن به نفع تقریب نشده است؛ بلکه بسیاری از آنان – مانند مرحوم میرزای نائینی – دربارۀ معنا و دامنۀ تبرا مانند مخالفان تقریب و گاه شدیدتر از آنان میاندیشند. به همین دلیل، کوشش آنان معمولا پشت سد تبرا میماند و راه به جایی نمیبرد.
سه. سرمایههای علمی و عقلانی تقریب، فراوان است؛ اما غایب بزرگ در فرایند تقریب، «فرهنگ تقریب» است. تقریبستیزان، حتی اگر همۀ روایات تقریبی را حمل بر تقیه و مانند آن کنند، باز هم دست تقریبیها را نبستهاند؛ چون سرمایههای دینی و تاریخی تقریب، به قدری است که از عهدۀ هر مانعی برمیآید؛ اما جبهۀ تقریب در غیبت «فرهنگ تقریب» محکوم به شکست است. حاشیهنشینی برخی دیگر از فروع دین نیز به فرهنگ جامعۀ دینی بازمیگردد، نه به دانش دینی مردم. فرق است میان دانش و فرهنگ. مثال سادۀ آن، پدیدۀ آپارتماننشینی در جامعۀ سنتی است. آگاهان میگویند: شمار پروندههایی که در هیئتهای حل اختلاف و دادگستریها به دلیل نزاعهای آپارتمانی تشکیل شده است، بیش از پروندههای هر مسئلۀ اجتماعی دیگر است. اکثر منازعات آپارتمانی نیز به فرهنگ آپارتماننشینی بازمیگردد، نه به قوانین آپارتماننشینی که بیشوکم همه میدانند. تقریبستیزی نیز بیش از آنکه مسئلهای علمی باشد، معضل فرهنگی است و حل آن نیز در گرو فرهنگسازی است، نه گسترش مباحثات علمی و مناظرههای کلامی. یعنی باید جامعۀ دینی را به سطحی از فرهنگ رساند که ضرورت همزیستی و همگرایی و نوعدوستی را جایگزین امور انتزاعی و – به قول آیت الله العظمی بروجردی – نزاعهای تاریخی کنند.
چهار. یکی دیگر از علل ناکامی تقریب، ابتری و ناتمامی آن است؛ زیرا اکثر هواداران تقریب، به لوازم و پیامدهای آن گردن نمیگذارند. مثلا تقریب بدون دفاع از حقوق مدنی اقلیتهای دینی، شعاری بیش نیست؛ بلکه پیروان اقلیتهای دینی، هرگونه شعار وحدت و تقریب را بدون پایبندی به لوازم آن، استهزای خود میدانند. اما تقریبیها معمولا به این سو نمیآیند و حقوق شهروندی و لوازم زیست مدنی را در جامعۀ امروزین، در ادبیات تقریب وارد نکردهاند.
پنج. حل مشکلات تقریب از راه احکام حکومتی، مانند نهادن چسب زخم بر جراحتهای عمیق و ریشهدار است. حکومتها وظیفه دارند که بر این آتش نفت نریزند، اما حل این مسئله بر عهده و در توان آنها نیست. بیشترین کمکی که از دست حکومتها و نظامهای سیاسی در این مسئله برمیآید، پاسداشت حقوق شهروندی اقلیتهای مذهبی است و اینکه در حفظ حقوق اجتماعی و دینی آنان کوتاهی نکنند. در واقع عمق استراتژیک وحدت، خدمت بیشائبه و بدون تبعیض به همۀ شهروندان است؛ چنانکه ما نیز همین توقع را از حکومتهای سنّی در مواجهه با اقلیت شیعه داریم.
منبع: مجله الکترونیکی اخوت