درگذشته بخشی از این ماجرا، به دانش نجوم و بخشی هم به طب و سپس به شبه علمهایی مانند طلسمات، کیمیا و جز آن هم مربوط بود. سوال این بود: چه مقدار نظریات علمی جهانشناسانه در متون دینی هست؟ آنچه ما از آنچه درک میکنیم، و تلاش میکنیم اثبات کنیم، اگر با دانشهای تجربی مواجه شده، باید با آنها چه کنیم؟
مثال ساده آن، بحثی است که رشید الدین فضل الله در اوائل قرن هشتم، درباره «الی الارض کیف سطحت» دارد و رسالهای درباره توافق دادن این آیه با آنچه از منجمان و طبیعیون درباره کروی بودن ارض است، بیان میکند. از این قبیل، در تاریخ علم کلام، فراوان است، چنان که در تفاسیر هم.
نقطه تلاقی دانش تجربی با دین
بنابراین این بحث قدیمی است و مسلما شناخت آن نیاز به آشنایی جدی با نظریات مدرن درباره فلسفه و ماهیت علم دارد، اما در مرحله اول ما در شکل ساده آن، نیازمند شناخت مصادیقی از گذشته و حال هستیم که نقطه تلاقی دانش تجربی [درگذشته یونانی و بعد غربی] با دین بوده است.
این مشکل را فرنگیها هم داشته اند و شاید هزاران کتاب در این حوزه نوشته باشند، آن هم از قرن شانزدهم به بعد و تاکنون هم. در واقع آنجا هم تمام شده نیست. به خصوص در قرن بیستم؛ فیزیک عمده میدان این تلاقی بوده است.
علاقه شخصی من به موارد تاریخی از این تلاقیها بود و برای اولین بار، وقتی «عجایب المخلوقات» طوسی را خواندم، به روشنی این تلاقی و آثار منفی آن را بر دین و علم دیدم.
مدتی قبل یک رساله در جهانشناسی طبیعی از شیروانی – استاد آقا حسین خوانساری – چاپ کردم که در آن میکوشد تا جهانشناسی یونانی را با روایات شیعی پیوند بدهد. در آنجا به روشنی میفهمد که بسیاری از مطالب جهانشناسی یونانی که از قضا درباره باد و باران تجربی هم هست. با ظواهر برخی از روایات ناسازگار است و راه حلهایی برای جمع آنها داده و گاه مجبور شده است تجربه یونانی را انکار و روایتی را بپذیرد.
وقتی میگوییم عقب مانده هستیم
این فعالیتها کما بیش ادامه داشت تا اینکه علم غربی آمد. همه ما میدانیم در این زمینه، همگی گرفتار بهت زدگی و حیرت شدیم و از دویست سال پیش به این طرف، هر روز شاهد پیشرفتهای علمی مهمی در عرصه تمدنی بوده ایم، پیشرفتهایی که ما نسبت به آنها، عقب مانده هستیم.
[با شرمندگی: به طوری که همین اواخر، به دلیل تحریمها، نتوانستیم ال نودهای ثبت نامی مردم را تحویل دهیم و ناچار دنبال تحویل پراید به جای آن بودیم]. بیایید این مسائل را شوخی نگیریم. این دانشی است که پیش رفته است. ما چه کرده ایم؟
به نظرم وقتی در عثمانی با چاپ مخالفت شد، ما در ایران با آن مخالفت نکردیم. این یک نکته مهمی ست. نکته دوم اینکه در ایران مراجع درجه اول با علم جدید مخالفت نکردند. اما مشکل، بر سر یک مشت منبری و نویسنده عمومی بود که وارد میدان شدند و مرتب گفتند که دین، هم نجوم دارد، هم طب دارد و هم همه این مطالب قبلا در روایت آمده است.
گفتند حرمت موسیقی به خاطر تأثیری است که بر اعصاب و روان میگذارد و جنبههای لهو و لعب را شرح علمی کردند.
با افتخار باید گفت: تا آنجا که میدانیم، هیچ وقت، در رسالههای علمای ما از هزار سال به این طرف، بحثی از نجوم و طب و اسلامی بودن آنها نشده بود. حتی بسیاری از کتابهای روایی کهن ما، باب طب و نجوم نداشت.
آنها که کوشش کردند نجوم اسلامی درست کنند
البته زمان صفویه، عدهای از روحانیون اصفهان، کوشش کردند نجوم اسلامی درست کنند و علیه منجمان سنتی قیام کردند. برخی استدلالهایشان هم درست بود، چون منجمان سنتی هم با اعتقاد به احکام نجومی که نه دلیل عقلی داشت نه تجربی و نه شرعی، شورَش را درآورده بودند. اما اینها هم با علم اختیارات، خواستند نجوم اسلامی درست کنند و «مجلسی» چندین اختیارات برای شاه سلیمان و شاه سلطان حسین نوشت و «فیض» هم و دیگران از لشگر خاتون آبادی هم.
در عصر قاجار، اوائل که علم جدید آمد، کسی از مراجع با آنها در نیفتاد، ولی روحانیون درجه دو در محلات و شهرها، گاهی مخالفت میکردند و در این زمینه، مخالفتهایی را با دارالفنون گوشزد میکنند.
حقیقت آن است که بسیاری از علمای مخالف هم، نه به خاطر اصل علم، به خاطر فرنگی مآبی، لباس پوشیدن و برخی از مسائل حاشیهای با این نهادها درگیر شدند. عالمان بزرگی هم که ضد سلطه کفار بودند، نگران تسلط غربیها به اسم مدرسه و دانشگاه بر سرنوشت ملت بودند. به نظرم باز هم، مشکل علم نبود حواشی علم بود. مثلا رفتن دختران به مدرسه که آن هم دو سویه بود. هم علم آموزی آنها با توجه به جایگاه زن در متون ما، و هم بحث حجاب.
مخالفت با مظاهر تمدنی غربی بسیار بیشتر از علم
در واقع، مخالفت با مظاهر تمدنی غربی بسیار بیش از علم بود، اما چون ترس آن بود که به اسم علم و مدرسه، فرنگی مآبی رواج یابد، در منابر و نوشتهها، مخالفتهایی بود. گاهی هم شبهات شرعی بود. نمونه اش را در باره تحصیل دختران گفتیم که تا اواخر پیش از انقلاب هم خاندانهای متدین در این باره احتیاط میکردند. کاری که مسلمانان هندی هم در وقت سلطه انگلیسیها کردند و کشور هند را دو دسته تقدیم هندوها کردند.
از نمونه شبهات شرعی، یکی هم این بود که مثلا مسلمانی که عمری در خزینه غسل میکرده، حالا برود زیر دوش که امر جدیدی است، غسل کند. دوش این نگرانی را ایجاد میکرد که شاید شرایط واقعی غسل به عمل نیاید! ما باید ابعاد این ماجرا را روشن کنیم. این که چه مقدار اینها، در سطح مراجع و علمای درجه اول بوده و چه مقدار، روحانیون سنتی کوچه و پس کوچهها و شهرها.
چند روز قبل آقای دانش، میفرمود، وقتی پدرم در سال ۱۳۳۶ در فردوس، حمام تازهای با دوش ساخت، متدینین فردوس، مخفیانه نامهای به آیتالله بروجردی نوشته بودند که ایشان حمامهای شرعی! را خراب و حمام فرنگی درست کرده است. میدانیم که دو سال پیش کسی از جنبش خزینه میگفت، بعد رئیس جمهور مطلبی گفت و بعد هم عدهای از او انتقاد کردند. ما باید زیر و بم این ماجرا را روشن کنیم.
وقتی حرفهای مبارکهای تا بازرگان، مطهری را فریب نداد
یک بار دیگر هم نوشتم، تمام آنچه که توسط امثال مبارکهای یا در مقالاتی در آیین اسلام و مکتب اسلام و جز اینها درباره انطباق علم جدید با دین گفته میشد، حتی آنچه دوست نزدیکش مرحوم بازرگان میگفت، امثال آقای مطهری را فریب نداد. این مهم است. اما توجه داشته باشیم که در ایران، منبع بسیاری از مردم، برای شناخت دین، نه نوشتههای مطهری، بلکه همان مقالاتی بود و است که در ندای حق و آیین اسلام و دنیای اسلام منتشر میشد. حالا هم ببینید حرف چند منبری، مثل وحی است و رسانههای رسمی هم آنها را ترویج میکنند.
متاسفانه، جامعه ما تفکر آقای مطهری را جدی نگرفت، گرچه آن هم، در حد خود، زیاده فلسفی بود، فلسفی که میکوشید دانش تجربی را تحقیر کند و این را در مقالی مستقل نوشتم.
بازرگان، نقش مهمی در نزدیک کردن تلقیهای علمی از دین داشت. اولین کتابش «مطهرات در اسلام» بود. راه طی شده هم همین بود. این کتابها، روی روحانیون تأثیر زیادی داشت. انقلاب شد، اما با چه تفکری؟ این مهم بود.
وضعیت دانشگاههای پس از انقلاب
ما در دو دهه اول انقلاب، گرفتار مشکل بودیم. بعد سراغ تأسیس دانشگاهها آمدیم.هاشمی تفکر دانشگاهی را حمایت کرد و با تأسیس دانشگاه آزاد سعی کرد، علم جدید را تقویت کند. بگذریم که فعالیتها کمی بود نه کیفی. و اما راههای دیگری هم رفتیم که راههای میانه بود. تأسیس دانشگاه امام صادق (ع)، مدرسه مطهری و دانشگاه مفید، و پیش از اینها، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، در این زمینه نگرشهای تازهای داشتند که میشود آنها را ترکیبی خواند. البته بیشتر پای علوم انسانی در میان بود، ولی به هر حال، مفهوم علم و دانایی خصوص علوم تجربی را تحت تأثیر قرار میداد و تمایل به دینی کردن آنها را هم تحریک میکرد. تصور کنید، مدیریت بنا بود و هست که اسلامی شود. سیاست هم. حتی دانش سیاست روز. اقتصاد هم که جای خود دارد. و مثلا موضوعاتی از قبیل این که روابط خارجی در اسلام چیست و جستجو از یافتن نصوص و علمی کردن آنها؟ یا بسیاری از مسائل دیگر.
بعد از هاشمی و خاتمی، ما وارد دوره تازهای شدیم. دولت بعدی میخواست رنگ سنت گرایی داشته باشد. همان وقتها که دانشگاهها در ایران به شدت توسعه مییافت، بحث مبارزه با سلطه فرهنگی غرب هم بود که باز لب به لب مباحث تمدنی، فرهنگی و علوم تجربی بود. تفکیک اینها کار دشواری بود، مخصوصا این که ما سعی میکردیم و شعار میدادیم تا همه چیز بومی شود.
یکسره در این صد سال، به این ترکیبات مشغول بودیم
خوب، تکلیف علوم تجربی چه بود؟ چرا ما امروز در علوم پایه، طالب به اندازه کافی نداریم؟ ما متاسفانه تئوریسینهای نیرومندی نداشتیم تا اینها را روشن کنند. از مشروطه که آیه شوری با مشروطه غربی ترکیب شد، یکسره در این صد سال، به این ترکیب مشغول بودیم. مفاهیم را در هم میآمیختیم. شاید، فضل مرحوم فردید هشیار کردن ما نسبت به کاربرد مفاهیم بود.
اینجا من به خصوص به مفهوم علم تجربی کار دارم، چیزی که ما بسیار ساده انگاشتیم. این که مشتی دانشگاهی تحصیل کرده رشته طب سنتی تأسیس شده در عقلیت احمدی نژآد، حالا از طب اسلامی صحبت میکنند، تأثیر بدی روی علم دارد. میتوانم بگویم این اقلیت خود شیرین، بیش از دیگران، در خراب کردن مفهوم علم تجربی در ذهن جامعه ما که از این جهت ضعف دارد، مقصر هستند.
صد بار گفتهام، اینها ربطی به طب گیاهی که دانش جدید خود پرچم دار آن هست، ندارد، بلکه مقصود روشهای مبتنی بر فیزیکی است که پانصد سال از منسوخ شده و هنوز در مفهوم بادکش و زالو و غیره از علوفه جات بدون شناخت علمی درست، خود را به عنوان گرم و سرد و مفاهیمی از این قبیل ظاهر میکند.
ما متوجه نبودیم که چطور مفهوم علم تجربی با شعارهای بومی گرایی و سنت گرایی، همان نیمه جانش را هم از دست میدهد. این دوره، به دلیل مشکلات سیاسی هم که بخشی به خاطر جناح بندیهای مذهبی ـ سیاسی دوره خاتمی بود، به تقویت نهادهایی انجامید که مدعی اداره همه امور عالم از دید مذهب و دین بودند. به نظر فقیر، ما در این دوره، ادعاهایمان در این زمینه، بسیار بیش از دوره قبل بود و از تفکر مطهری که فاصله گرفتیم هیچ، از تفکر دو دهه اول انقلاب هم دور شدیم.
حالا وضعیت چطور شده؟
ما در حوزه، کار اصلی دینی خودمان را زمین گذاشته، بخشهایی از بدنه را به این قبیل بحثها کشاندهایم و تعجب میکنیم که تبریزیان و امثال او از کجا درآمده اند. بین چهارصد تا پانصد طلبه پای درس او در زیر زمین فیضیه بودند. چه کسی ذهن اینها را به این سمت برده است؟
جالب این است که بحثهایی مثل طب سنتی، به بحثهای جناحی هم کشیده شده است. مثل این که وزارت بهداشت دوره احمدی نژاد، طب سنتی تأسیس کرد و توسعه داد، اما دولت جدید مخالف این موارد هست و گلایه سخت دارد. این نزاع، ابزاری دست گروههای مختلف مخالف هم شده تا برای خود لشکر جمع کنندو با سکولار خواندن عدهای، باز همان فحشهای قدیمی برای یار گیری بهره ببرند.
مخالفان طب اسلامی را سکولار لقب میدهند
همین دوم شهریور که مراسم جهانی طب اسلامی در تهران برگزار شد! یک خبرگزاری اخبار آن را منعکس کرد که در کل سعی میکند، در همین جناح بندیها، یک طرف را بگیرد. البته انکار نمیکنم که سنت گرایی که با دین گرایی خیلی نزدیک است، به طب سنتی هم که آنها لقب سنتی و اسلامی را یدک میکشد، در میان قشری که از قبل از مشروطه تا حال، ترسشان از فرنگی مآبی است، باید هم همین رفتار را داشته باشند.
در همین منازعه طب اسلامی، حمله کردن به عنوان سکولار یک دشنام سیاسی ـ کفری نقش مهمی پیدا میکند. اگر کسی این چند روایت را که صدوق هم قبل ندارد، نپذیرد، سکولار است. به نظرم اگر این طور باشد که کسی اگر در احادیث طبی شک کرد، سکولار باشد، اول سکولار شیخ صدوق است.
امروز روحانیت، بخواهد یا نخواهد، مناصب مهمی در مملکت دارد، و همین امروز، علم نقش اول را در حفظ استقلال اقتصادی و سیاسی میزند، و چارهای ندارد جز این که بشدت از علم و پیشرفت علمی دفاع کند. روحانیت باید تمام توهمات گذشته موجود در جامعه را در این که روحانیون مخالف تمدن جدید بودند، و با علم درگیر، پاسخ دهد، و این پاسخ جز این نیست که در ایجاد نهضت علمی با همین روشهای جدید، فعال باشد. روحانیت باید از هر نوع اتهامی مثل حمایت از همین داستانهای ساختگی طب اسلامی، تلاش کند. پزشکان خودشان میدانند و نزاع طب جدید و سنتی. هر دو دنبال پول هستند و جدای از امر درمان، دنبال بهره کشی. چرا دین و مذهب و حوزه باید تاوان این نزاع را بدهد؟
وظیفه روحانیت در دنیای جدید
وظیفه روحانیت، در دنیای جدید، نشان دادن این است که دین، در کنار علم میماند، اما نه این که دخالتی در کار علم کند. ما همان دخالتی را که در اقتصاد و مدیریت و سیاست کردیم، درستش کنیم و به کمالش برسانیم، خیلی هنر کردهایم. بهتر است از دخالت در علم جدید که طب یکی از مهم ترین آنهاست، پرهیز کنیم.
این قبیل کارها که مثلا مدیریت حوزه از چنین نشستی در تهران حمایت کند، یا جامعه المصطفی، اینها، همان اتهامات سابق را تقویت خواهد کرد.
بارها نوشتهام، هیچ کس به اندازه رهبری از علم جدید در دانشگاهها دفاع نمیکند، اما نهادهای وابسته به ایشان، بیش از همه، به مفهوم علم تجربی لطمه میزنند و از حرکتهایی که روحانیت را متهم میکند که موافق پیشرفت علمی نیستند، مع الاسف، هواداری میکنند یا دست کم در ظاهر این طور نشان میدهند. عرض کردم، در این زمینه، مواضع سیاسی هم بسیار موثر است، امری که باید از آن بشدت پرهیز کرد.