یازده دسامبر «روز جهانی کودک و تلویزیون» نام گرفته است. بنا بر سوابق جنابعالی در این حوزه، ابتدا معرفی اجمالی از خودتان بفرمایید و اینکه از چه زمانی وارد این عرصه شدید؟
بنده محمدصادق مقدسیان سطح دو حوزه علمیه، و کارشناس ارشد دانشکده صداوسیما در رشته ادبیات نمایشی هستم. بیش از ده سال است که در زمینه تئاتر فعالیت میکنم.
از چه زمانی به بحث کودک ورود پیدا کردید؟
سال ۹۵ با پیشنهاد آقای نیکروش، تهیهکننده برنامه «آفتابگردان»، وارد این عرصه شدم، البته گویا دوستان زیادی تست داده بودند، اما لطف خدا بود که این بستر برای من فراهم شد. البته من خیلی به فضای «عمو روحانی» فکر نمیکردم، اما همیشه در این فکر بودم که کاری انجام دهم که این همه سالی که در حوزه بودم، در حد خودم -حتی خیلی کوچک- بتوانم اتفاقی برای حوزه رقم بزنم، ولی نمیدانستم که مدل این اتفاق باید چطور باشد و به هیچ عنوان به آن فکر نکرده بودم. همیشه میگفتم که خود امام زمان(ع) باید کمک کنند تا این اتفاق رخ دهد. واقعا ورود من به این موضوع را لطف خدا و امام زمان(ع) میدانم.
در رابطه با نحوه ورود هم اینطور بود که یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت که یک برنامهای هست، میروید تست بدهید؟ گفتم چه برنامهای؟ چون وقتی در بحث رسانه و تئاتر فعال باشید، اگر زمینه کاریای وجود داشته باشد، دوستان به یکدیگر پیشنهاد میدهند که در فلان کار تست بدهید. به من گفت که برای نقش «عمو روحانی» تست میگیرند. گفتم که من اصلا در این مدلها نیستم و نمیروم. از من انکار و از دوستم اصرار که حالا برو و تست بده. گفتم تهیهکننده و کارگردان این مجموعه چه کسی است؟ دوستم گفت آقای نیکروش. تا اسم آقای نیکروش را آورد -چون ایشان تئاتری هستند و ما سالها شاگردی ایشان را کرده بودیم، ایشان هم من را به اسم میشناخت و من را صادق صدا میزد و نمیدانست که من مقدسیان هستم- من با اشتیاق زیاد قبول کردم و گفتم میروم، هر چیزی هم که باشد مسئلهای نیست، همینکه ایشان پای کار بود، خیلی برایم ارزش داشت.
بازخوردها نسبت به حضور عمو روحانی در تلویزیون چطور بود؟
به لطف خدا، در حالی که اصلا فکر نمیکردیم برنامه روحانیمحور با خردسالان مخاطب زیادی داشته باشد، اما مقبولیت خوبی کسب کرد. تنها برنامهای که روحانیمحور بود، همین برنامه بود. بعد از برنامه حاج آقا راستگو، دیگر برنامهای در زمینه خردسالان تولید نشد. البته برنامههایی که مخاطب آن نوجوانان بودند، تولید شده بود، اما خردسالان نبود. در نهایت، این برنامه خیلی خوب دیده شد، به گونهای که منجر به تولید فصل دوم شد، فصل سوم هم در شرف تولید بود که به دلیل مشکلات بودجهای متوقف شده است.
پیش از این، زمینه فعالیت شما در تئاتر در کدام زمینه بود؟
مخاطب کارهای من بزرگسالان بودند و در زمینههای مذهبی- اجتماعی کار میکردیم. سه سال پیاپی کار ما در جشنواره استان قم اول شد و تنها نماینده استان قم در جشنواره فجر بودیم. در جشنوارههای داخلی و استانی هم، اجراهای عمومی زیادی داشتیم.
شما را باید جز حوزویانی دانست که سنت طلبگی و حوزوی، باعث ورودتان به حوزه هنر، تئاتر و تلویزیون شده و یا اینکه جز افرادی هستید که علاقمند به هنر و تئاتر بوده و در عین حال، طلبه هم هستید. خود را در کدام یک از این دستهها قرار میدهید؟
من نمیخواهم متر و معیار برای حوزه و یا هنر قرار دهم. طبیعتا من به هنر، تئاتر و بازیگری بسیار علاقه دارم و هر بار، مثل چشمهای جوشیده و بیشتر شده است. الان هم در عین حال که این فعالیت منفعت مالی برایم ندارد، اما به هیچ عنوان حاضر نیستم آن را کنار بگذارم. علاقه من به این موضوع مثل همه افرادی که به حوزه کاریشان علقه و علاقه دارند، زیاد بوده و به لحاظ روحی نیازمند این فضا هستم. فضایی که من را به برنامه کودک رساند، فضای تئاتر بود.
دغدغه من در حوزه از همان اول این بود که من چه کار مفیدی میتوانم به واسطه فعالیت تئاتری خودم برای حوزه داشته باشم. این دغدغه از ابتدا در من بود و حوزه این بستر را برای من فراهم کرد. اگر من طلبه نبودم، هیچ وقت نمیتوانستم در این برنامه حضور پیدا کنم. در هر صورت حوزه و تئاتر، لازم و ملزوم یکدیگر شدند. نمیتوانم بگویم که این کفه سبکتر بوده و سمت دیگر، سنگینتر. والا تئاتریهای بسیار بهتری از من هستند که این اتفاق برایشان نیفتاده است، چراکه طلبه نبودند، اگر این طور نبود، یک بازیگر میآوردند. آنها بازیگری میخواستند که طلبه باشد. الان یک مقدار فضا راحت و باز شده است، به حدی که در گروههای هنری، کارگردان، نویسنده، دستیار کارگردان، منشی صحنه و دیگر نقشها همه طلبه هستند و من سالها به این موضوع فکر میکردم.
به نظر من، وظیفه اول تمامی طلبهها، تبلیغ بوده و هر کسی در زمینه خودش موظف به تبلیغ است. یکی فکر میکند باید درس بخواند و از آن طریق مبلغ تربیت کند، دیگری کتاب مینویسد و از این طریق به تربیت طلاب کمک میکند. هر کسی در زمینه خودش باید کار تبلیغی کند. مخصوصا کسانی که میخواهند در حوزه کودک کار کنند، خیلی از آنها به دلیل اینکه هنر و نمایش را نمیشناسند، از این جهت ضربه میخورند. افرادی داریم که در برقراری ارتباط با کودک بسیار موفق هستند، اما چون رسانه و نمایش را نمیشناسند، طبیعتا رسانه هم این افراد را پس میزند. من به همه میگویم که باید فضا به گونهای باشد که طلبهها ورود کنند و بهترین باشند.
اگر طلبهها ورود پیدا کنند و کار کنند، بسیار موفق میشوند. پتانسیل بالایی هم در طلبهها و هم بحث کودک هست. کودک به این جهت خاص است که شما با قشری روبرو هستید که هیچ گونه ادعایی ندارد. به عنوان مثال اگر شما برای بزرگسال کار کنید، جلوی روی شما میگویند که خسته نباشید و پشت سرتان حرف میزنند، یعنی رو راستی نیست. اما کودک اینطور نیست. بچه اگر خوشش نیاید، همانجا مشخص میشود که با تو ارتباط برقرار نکرده و تو را پس زده است. به دلیل اینکه این رفتار کودک از سر صداقت است، همین عدم مقبولیت را هم دوست دارید، چون صاف و صادق است. بنابراین، بهترین قشری که میتوان روی آن کار کرد، حوزه کودک است، چه به لحاظ کار اجتماعی که آیندهای برای بچه در نظر بگیرید که در آینده بچه چه تفکری داشته باشد و چه به لحاظ دینی -اگر بخواهیم هر دو جهت را در نظر بگیریم- باید در حوزه کودک و خردسال، به شدت کار شود و هزینه مالی و زمانی برای آن صرف گردد.
واکنش حوزه به درخشش شما در شبکه پویا چه بود؟
در این سه سال اخیر، حوزه واکنش بسیار مثبتی داشت، به خصوص دفتر تبلیغات که ورود کرد و برای تولید فصل دوم این برنامه، مشارکت بسیار خوبی داشت که منجر به تولید برنامه شد. من به نوبه خودم از آقای استیری و روستاآزاد که در آنجا مشغول هستند ممنون هستم که حمایت کردند. کمااینکه همین الان هم از گروههای زیادی حمایت میکنند. اما همیشه به این شکل نبوده است. من یک موقعی در حوزهای که تئاتر کار میکردم، یک برهه از مدرسه اخراج شدم، فقط به خاطر اینکه تئاتر کار میکردم. پایه شش را تمام کرده بودم و در مدرسه حجره داشتم و در عین حال، تئاتر هم کار میکردم. مدیر مدرسه عوض شد و مدیر بعدی که نظراتش موافق فعالیت ما نبود، گفت بفرمایید، اخراج هستید. ما را به منزله اخراج میدیدند. این اتفاقات برایم مهم نبود. اولین تئاتر حوزوی با نام ایستگاه فیروزه را ما کار کردیم که برای تمرینات، به پارک میرفتیم. البته به خاطر همین کاری که مدیر مدرسه در حق من انجام داد و من را اخراج کرد، موجب شد تا تلاشم را بیشتر کنم، بسیار ایشان را دعا میکنم. شاید اگر این شرایط پیش نمیآمد، تلاش من هم به این شکل صورت نمیگرفت. برای اینکه اثبات کنم چیزی که شما فکر و تصور میکنید، درست نیست، پابرهنه مجبور بودیم روی چمن سرد تمرین کنیم تا نمایش را روی صحنه ببریم.
نگاههای منفی مبنی بر اینکه شما طلبه بیسواد هستید هم وجود داشت. در رابطه با این موضوع، اصلا ادعایی روی سواد حوزوی ندارم. ولی این موضوع را ادعا و اعتقاد دارم که هر کسی در هر زمینهای که میخواهد مجتهد شود. معتقدم که طلاب باید خروجی داشته باشند. هر کسی باید حد و اندازه خودش را متوجه شود. همه که قرار نیست همچون آیت الله بهجت و یا سایر بزرگان شوند. بعد که دیدند که این اتفاق افتاد و اعتمادشان جلب شد، ورود کردند و اعتماد شکل گرفت. در ابتدا به این شکل اعتماد نمیکردند.
یعنی حمایت از طلاب هنرمند، پیشینه متفاوتی با آنچه امروز اتفاق میافتد دارد، درست است؟
پیشینه و گذشتهی حمایت به این شکل نبود. بعد از حمایت از فصل دو، این حمایت شکل گرفت. یعنی بعد از دیدن فصل یک و هنگامی که برنامه را دیدند، متوجه شدند که میتوان در این زمینه هم ورود پیدا کرد. ایجاد حس اعتماد در این بین، کمی سخت است. میخواهم بگویم که اگر این اعتماد زودتر و راحتتر به فعالان این حوزه میشد، خیلی اتفاقات بهتری رقم میخورد. افرادی هستند که در زمینههایی مانند فیلم کوتاه، مستند و فیلم بلند مشغول فعالیت میباشند. اگر این اعتماد شکل میگرفت، خیلی اتفاقات بهتری رقم میخورد. تا اینکه الان ما باید کمکم، نعلبهنعل هنرمندانی که چه بسا هیچ اعتقادی هم نداشته باشند، حرکت کنیم و از آنها آموزهها را بگیریم و بعد، کاری را تولید کنیم.
با اساتید نسل قبل مثل آقای راستگو و قرائتی هم ارتباط گرفتهاید تا بهره ببرید؟ به عبارت دیگر، افرادی که فضای کار تلویزیونی را درک کردهاند و نسل اول روحانیون تلویزیونی به شمار میروند.
آقای نیکروش که خودشان تهیهکننده و کارگردان برنامه بودند، به نقل از خودشان، میگویند که من شاگرد آقای راستگو هستم و این برنامه و دغدغه کنونی ایشان، به گفته خودشان همه از آقای راستگو است. قطعا این اتفاقی که افتاده است، پیشینه همین کارهای آقای راستگو است. آقای قرائتی آمدند و با طنز خودشان، قابلیتی ایجاد کردند و همینها هم باعث ماندگاری ایشان شده است. اینها آمدند و مسیر را باز کردند، یک اتفاقی را رقم زدند، یک شناختی را برای مخاطب ایجاد کردند. آقای نیک روش خودشان را شاگرد آقای راستگو میدانند، من هم خودم را شاگرد ایشان میدانم، اما با ایشان به طور مستقیم ارتباط نگرفتم، و ای بسا اگر میرفتم، الان خیلی جلوتر بودم و این موضوع را ضعف خودم میدانم.
کاستیهایی وجود دارد که این کاستیها معمولا باعث میشود طلبهها احساس کنند که ادبیات خوبی برای توزیع معارف ندارند. و یا نه، احساس میکنند که سنت حوزوی که منجر به تربیت طلاب میشود، زیاد قابلیت ارتباطگیری موثرتر، جذابتر و هنرمندانهتر ندارد. واقعا چنین کمبودی وجود دارد؟
صد درصد. به نظر من این فرم خیلی مهم است، مخاطب عام امروز، فضای سنتی حوزه را به آن معنا قبول نمیکند، هرچند امثال منبر لازم است، مثلا هیچ چیزی جای منبر را در محرم و صفر نمیگیرد، لازم است که اینها باشند، ولی به نظر من مدلهای مختلفی برای بیان معارف و برای بیان یک مفهوم انسانی یا مفهوم اجتماعی، اعم از دینی و غیردینی وجود دارد که البته همهی اینها ذیل معارف دین است. اما اگر ما بخواهیم دائما در آن فضای سنتی باقی بمانیم، طبیعتا عقب افتادهایم، کما اینکه به نظر من همان فضای سنتی میتوانست همین فضای امروز باشد. به چه دلیل؟ یکسری نکات در قرآن وجود دارد که خیلی در فضای تفاسیر موجود یا بیانِ موضوعات مطرح شده در منبر و سایر مسائل دینیای که مطرح میشوند، برجسته شده است، نمیخواهم اسم ببرم، مثلا بحث نمایش را در نظر بگیرید، مدل نمایشی که در قرآن بارها از آن یاد شده است، اصلا اولین کارگردان و اولین نمایشی که تولید شد، توسط خود خدا بود. قابیل هابیل را کشت و ندانست که برای دفن آن چه کاری باید بکند، خدا کلاغ را فرستاد تا قابیل متوجه نحوهی دفن برادرش بشود. این یک نمایش است، نمایش اجرا کرد و داستانهایی مانند این که در قرآن مطرح شده است.
این همه ابعاد مختلف در قرآن مطرح شده است اما این ابعاد فراموش شدهاند، در صورتی که اگر از ابتدا به اینها پرداخته میشد، میتوانست بر آن سینما و نمایشی که، قدمت نمایش و تئاتر بیش از ۲ هزار ساله دارد، تاثیر بگذارد. ما واقعا ظرفیتهای زیادی داشتیم و میگفتیم ما نمایشی داریم و نمایش سنتیمان این است و در دین و سنت ما هم آمده است، ولی به آن پرداخته نشده است، اگر بخواهیم به نمونههای مختلف قرآنی اینها بپردازیم، من یک نمونه آوردم، اما بعضیها به صورت تخصصی ورود کردهاند و قائل به این هستند که بیش از صد مدل نمایشی در قرآن وجود دارد که باید در مورد آن بحث شود.
وقتی این ظرفیت هست، چرا ما آن را فراموش کردیم؟ اوایل که من از نگاه بعضیها مطرب بودم، میگفتند طلبهی مطرب یا روشنفکر به چه دردی میخورد ـ البته بعضی اوقات به شوخی و گاهی به کنایه گفته میشد- ولی اول و آخر، این آدم، آدمی است که اولاً، نان حوزه را خورده است، ثانیاً، دغدغه دارد.
بعدا هم افرادی ورود کردند که البته در فضاهای دیگری ادامه فعالیت دادند که به آنها کاری ندارم، اما غالب کسانی که الان فعالیت میکنند، طلبههای خوب، باسواد و نخبه هستند، اما چرا از نگاه حوزهی قم هر کاری که بکنند، میشوند مطرب؟ البته این نگاهها خیلی کم شده و انصافا زمان برد، اما تاوانش این بود که عقب افتادیم، دیگر حرفمان را خیلی نمیشنوند و باید با هنرمان حرف بزنیم. ولی چرا نباید طلبهی هنرمندی داشته باشیم که الان فیلم سینماییاش در جشنواره فجر اکران شود!
بحث از دغدغه شد، این را هم بگویم که همین آقای نیکروش که مکررا اسم ایشان را آوردم، آقای نیکروش کسی بود و هست که به شدت دغدغهمند میباشند. در حوزهی دین و کاری که ایشان برای حوزه کرد، حدأقل در حوزهی رسانهای و هنری هیچ طلبهای این کار را نکرد. مثلا در اجرا رفتارهایی میکرم، من که نمیدانستم، میگفت صادق این کار را در رسانه نکنید. شاید ما خیلی وقتها کارهایی را بکنیم که مشکلی نداشته باشد، گاهی یکسری الفاظی را استفاده میکردم، مثلا میگفتم داستان پنج تن آل عبا، به زعم خودم به یک مدل کودکانه میگفتم، حضرت زهرا(س) پدرشان حضرت محمد(ص) دیدند که یعنی مدام صلی الله و علیهالسلام و …، یعنی قواعدی که در کتابت رعایت میکنیم و فکر میکنیم برای احترام است و داریم به درستی مفاهیم دینی را به بچهها انتقال میدهیم، فقط لحن را عوض میکنیم و تمام آن عبارتها و مشابه آنها را از ابتدا تا انتها تکرار میکنیم. ولی ایشان به من یاد داد که صادق اینها خانواده بودند، این بابا بزرگ بوده و دیگری مادرش بود، اونم بابا و برادرانش همه با هم در یک خانه زندگی میکنند، شما در خانه هم مدام اینگونه میگویید: مادرم! میگوییم مامان، بابا، داداش و فلان …. در هر صورت یک برنامه را ما اینطوری ضبط کردیم. ایشان آمدند و گفتند که این چه بود؟ من فکر میکردم خیلی کودکانه گفتم، گفت نه بابا! این بحث سنگین است و بچه پس میزند، به درد نمیخورد. گفتم چه طور بگویم؟ گفت: این «سلامالله» را کنار بگذارید. شما یک بار بگویید، بقیه را برادر، مادر و … وقتی زیر عبا رفتند بگویند. بالاخره پیامبر(ص) وقتی با بچهها بازی میکرد، لذت میبرد، همینطور بابا بزرگ شما وقتی با شما بازی میکرد، مثلا میگفت: مرتضی، محمد، تقی یا نقی …، لذت میبرد. اینگونه خودش را کودک میکرد و با شما بازی میکرد. سری دوم برنامه را با این مدل ضبط کردیم. اول معرفی حضرت زهرا(س) بود، بعد پیامبر(ص) گفت: باباجون به بچهها بگویید به زیر عبا بیایند …، پیامبر(ص) عبا را بالا زد و گفت: سلام. این صحنه اینقدر برای خودم جذاب شد که گفتم چه قدر خوب شد که این آدمها را زمینی کردیم، اینها هم آدم بودند، اما ما اینقدر آنها را بالا بردیم که دست نیافتنی شدند. به همین دلیل تاکید دارم که باید رسانه و مخاطب را بشناسیم.
اقتضای کار با کودک در تلویزیون چیست؟
در حوزههای رفتاری، حرکت دست، سر، تمییزی لباس، یا اینکه لباس چه رنگی باشد، مهم است. من میگفتم «تو یه دقیقه بیا اینجا». میگفت: صادق این رفتار برای این لباس قشنگ نیست، شاید در حالت عادی و در گپ و گفت این الفاظ را بکار ببریم، ولی برای یک روحانی زیبنده نیست، حدأقل پشت دوربین این را نگویید. روشن است که چه قدر به این ماجرا توجه میکند و چه قدر این لباس را دستیافتنی میبیند.
بازخوردها را چگونه دریافت میکردید؟
دریافت بازخورد را شبکه و سازمان انجام میدهد، هر دو نظرات منفی و مثبت در سایت سازمان منعکس میشود، مثلا برخی «طولی» را خیلی بینمک میدانند، بعضیها هم میگویند که خیلی هم بانمک است. در مجموع نظرات بیشتر مثبت است، یا مثلا به برنامه «إستیجی» که میرفتیم، البته لطف خداست و من عددی نبودم، عضو و جزئی از این برنامه بودم، ما فقط ۲۰ دقیقه برنامه داشتیم، اما فقط نیم ساعت عکس میگرفتیم. إستیجی را با آقای کوهستانی میرفتیم که نقش توتو را دارند. بعد از برنامه، بهعنوان مجری برنامهی آفتابگردان که میرفتیم، بعد از برنامه فقط دوست داشتند که عکس بگیرند، آن هم با چه خانوادههایی! آن هم نه در قم! در تهران. خانوادههایی میآمدند که ما خیلی تعجب میکردیم، که این افراد با توجه به فضای فعلی که نسبت به روحانیت وجود دارد، آمده بودند و مثلا یکی میگفت: حاج آقا بچهی من به محض اینکه برنامه شما شروع میشد و آهنگش میآمد، مدام حرکت میکرد و فقط میخواست با شما عکس بگیرد. برای من جالب بود که چه طور مخاطب این لباس را دوست دارد. چون من وقتی از برنامه بیرون میروم یا استیج برنامه دارم، اصلا لباس نمیپوشم، به هیچ عنوان، یعنی اصلا اینگونه نیست الان که خیلی تابلو شده، لباسم را بپوشم که همه ببینند. شاید در ظاهر و اول که آنها را میبینید، با خودتان بگویید که این صد درصد با آخوند مشکل دارد و میخواهد فحش بدهد، اما بعدا متوجه میشوید که اصلا اینگونه نیست و خدا را شکر میکنید.
یکی از بحثهایی که برنامهی آقای راستگو داشت-چون همه ما در یک برههای برنامههای ایشان را میدیدیم-، این بود که در کارش خیلی نمایش داشت، علاوه بر اینکه ایشان خلاقیتهای مختلفی در حوزهی نوشتن و نقاشی دارند. آقای احمد سلیمانی نقش کودکی بود که همیشه در آن برنامه بازی میکرد، اشتباه میکرد و بعد به او میگفتند که چرا این کار را کردید؟ در واقع نمایش بازی میکردند و چون تئاتری بودند، کار خودشان را خوب میدانستند و در برنامه هم جواب داد، الان همه میگویند: آقای راستگو راستگو.
در حال حاضر، به عنوان کسی که تجربه کار با کودک در تلویزیون را دارد، برنامههای کودک فعلی رسانه ملی را چگونه ارزیابی میکنید؟
محتواهایی که در شبکه پویا تولید و پخش میشود، به دلیل اینکه از نزدیک با این شبکه آشنا هستم، افرادی که در این شبکه هستند، افراد دغدغهمندی میباشند. همچنین برنامههایی هم که تهیه میشود از فیلترهای مختلف عبور میکند تا به پخش برسد. در نظر سنجیهایی هم که انجام شده، شبکه پویا پر مخاطبترین شبکه سیما شناخته شده است، به این دلیل که هم فرم را دارند و هم محتوا را، و به خوبی هم به آن میپردازند. مثلا در همین برنامه خودمان که برنامه کاملا مذهبی بود، گاهی اوقات ایراداتی را مطرح میکردند و میگفتند این موارد گفته شود و این موارد گفته نشود. دکتر روانشناسی پشت ماجرا هست که مثلا این مدل چیزی که میگویید، برای خردسال این آسیبها را دارد، برای کودک این آسیبها را دارد، نوجوان این است. این خیلی موضوع مهمی است که شما فقط نمیگویید برنامه تولید کردم. خیر، یک کسی پشت ماجرا هست که باعث میشود کیفیت برنامهها از تمامی جهات ارتقاء پیدا کند. به لطف خدا هم کارشناسهای مذهبی که الان کمی ورود کردند، کسانی هستند که در حوزه هنر هم دستی بر آتش دارند که این خیلی خوب است. به این دلیل که با کار آشنا هستند و بدون پشتوانه صحبت نمیکنند.
منبع: سایت اینترنتی مباحثات