نوروز یا روزِ نو در همه تقویمها، دورهها و در میان همه فرهنگها، با اسامى گوناگون مطرح بوده و هست. گردش زمین به دور خورشید و پدید آمدن روز و شب و فصول سال و نیز حرکت ماه بر گرد زمین، بشر را به محاسبه واداشته و به طور طبیعى، تقویم را پدید آورده است. آغاز هر سال، شروع جدیدى است که خود به نوعى انسان را با احساسى تازه و تولّدى نو به حرکت در میآورد. این آغاز همراه با شادى و سرور بوده و در هر فرهنگى آیینهاى ویژهای براى نشان دادن خوشحالى و شادى تعبیه شده است. در میان ایرانیان، این روزِ نو، روزى بود که شاه جدید ساسانى به تخت مینشست. خواهیم دید که آخرین نوروز ایرانى که در آن آیینهاى ویژهای را اجرا میکردند (فهرستى از آنها را ابوریحان در آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳ از منابع زردتشتى آورده است. بنگرید: صص ۳۳۳ – ۳۲۵)، روزى در اواخر خردادماه بود که یزدگرد سوم بر تخت نشست و از آن پس، این نوروز، هر سال با توجه به عدم محاسبه کبیسه و اهمال آن، در هر چهار سال یک روز به عقب میافتاد. پس از آمدن اسلام، سنت نوروز، پابرجا ماند و این بدان دلیل بود که مردم ایران، به سرعت اسلام را نپذیرفته و تا یکى دو سه قرن، بسیارى از آنان بر آیین کهن خود بودند. حتى اگر اسلام را پذیرفتند، نتوانستند به آسانى آن آداب را ترک کنند.
این نکته دانسته است که اسلام، دو عید را با عنوان عید فطر و اضحى با آیینهاى ویژه مطرح کرد، هر چند آنها آغاز سال نبود، اما به هر روى عید طبیعى مسلمانان به شمار میآمد. در برابر، نه از سوى اهل سنّت و نه امامان شیعه، موضعگیرى روشن و شناخته شده مفصلى نسبت به نوروز مطرح نشد. آنچه در این باره گفته شده پس از این اشاره خواهیم کرد.
بحث از نوروز در فرهنگ شیعه، از قرن پنجم به بعد مطرح شد و تا آنجا که به منابع برجاى مانده مربوط میشود، نخستین بار در مختصر مصباح شیخ طوسى از آن یاد شد. پس از آن در منابع دیگر هم وارد گردید. در این مقاله سیر ورود آن در منابع شیعه و موضعگیرى فقهاى شیعه در باره آن را توضیح خواهیم داد. نکته جالب توجه آنکه در دوره صفوى، آثار فراوانى در زمینه عید نوروز نوشته شد. شیخ آقابزرگ تهرانی در زیر مدخل نوروزیه، از بیش از پانزده رساله که در دوره صفوى تألیف شده یاد کرده است. در این مقال برآنیم تا بر چند رساله نوروزیه که در این دوره تألیف شده، شرحى به دست دهیم.
مبناى محاسبه روز نوروز
نوروز، نخستین روز فروردین ماه شمسى به حساب میآید. محاسبه سال شمسى تا پیش از پیدایش تاریخ جلالى در سال ۴۶۷ یا ۴۷۱ به این ترتیب بود که سال را به دوازده ماه سى روزه تقسیم میکردند که جمعا ۳۶۰روز میشد. پنج روز باقى مانده را در پایان آبان ماه یا اسفندماه بر آن میافزودند که جمعا ۳۶۵روز میشد. با این حال پنج ساعت و ۴۸دقیقه و ۴۵/۵۱ ثانیه باقى میماند. این زمان در هر چهار سال، یک روز میشد و از آنجا که در محاسبه نمیآمد، روز اول فروردین در فصول سال تغییر میکرد. بنابر این ماههاى شمسى نیز در آن زمان، مانند ماههاى قمرى در فصول سال متغیر بود. معناى این سخن، آن است که نوروز در آغاز فروردین واقعى، یعنى نقطه آغاز اعتدال ربیعى قرار نداشت.
زمانى که یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانى در سال ۶۳۲ میلادى به تخت نشست، روز نخست سال، یعنى اول فروردین در آن تاریخ، مطابق بود با شانزدهم حزیران (ژوئن)؛ مطابق با ۲۷ خرداد. پس از آن با محاسبه بالا، روز نوروز یا اول فروردین، هر چهار سال، یک روز به عقب میآمد.
در سال۴۶۷.ق، روز نوروز مطابق دوازدهم حوت یا اسفند بود. در این سال، ملکشاه سلجوقى، دستور داد تا منجمان، محاسبه دقیقى از سال شمسى انجام دهند و روز اول فروردین را معین کنند. بر اساس محاسبه خواجه عبدالرحمان خازنى، منجم مرو، عوض آن که بر اساس محاسبه قبلى، روز واقعى دوازدهم اسفند اول فروردین دانسته شود، اول فروردین را هیجده روز جلوتر برده و در ابتداى اعتدال ربیعى، یعنى فروردین واقعى قرار گرفت. در محاسبه جدید، هر سال را در چهار نوبت، ۳۶۵ روز محاسبه کرده (دوازده سى روز به ضمیمه پنج روز که در آخر ماه آبان یا اسفند افزوده میشد) و سال پنجم را ۳۶۶ روز محاسبه کردند. البته پس از هر هشت دوره چهارساله، سال پنجم را ۳۶۶ قرار میدادند. در این محاسبه آن پنج ساعت و اندى نیز در محاسبه میآمد. بدین ترتیب، روز نوروز به عنوان نخستین روز فروردین ماه، از آن سال ثابت ماند.
بنابر این، نخستین سالى که روز اول فروردین آن دقیقا مطابق آغاز زمان اعتدال ربیعى بود، سال ۴۶۷ یا ۴۷۱ بوده است. (مجموع آنچه گذشت، از مقالات تقى زاده: گاه شمارى در ایران، ج ۱۰، صص ۶- ۳، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۷، مقاله همو تحت عنوان نوروز در مجله یادگار سال چهارم، ش ۷ و مدخل نوروز در لغتنامه دهخدا گرفته شده است). در باره اختلاف در اینکه نوروز سلطانى در سال ۴۶۷ بوده است یا ۴۷۱، بنگرید: مقالات، ج ۱۰، ص ۱۶۸ پاورقى. توضیحات محیط طباطبائى در باره سیر تقویم در ایران نیز قابل توجه است. وى مشکل سال ۴۶۷ یا ۴۷۱ و مسأله افزودن پنج روزه اضافی به آخر آبان و اسفند را نیز حل کرده است. بنگرید: تاریخ تحولات تقویمى در ایران از نظر نجومى، میراث جاویدان، شماره _۱۵ – ۱۴، صص ۱۰۸ – ۱۰۱).
دانسته است که سال قمرى، به عنوان سالشمار پذیرفته شده در آیینهاى دینى در دین مبین اسلام پذیرفته شده و در میان مردم و کتابهاى تاریخى مرسوم بوده است. در کنار آن، سال شمسى به دلیل ثبات آن در تعیین فصول، همیشه به عنوان سال مورد استفاده در امر کشاورزى و خراج و جز آن، اهمیت خود را حفظ کرده و در تقاویم محاسبه و یاد میشده است. تطبیق این دو روز شمار با یکدیگر در فرهنگهاى مختلف همیشه مورد بحث واقع شده و راه حلهاى مختلفى براى آن عرضه شده است. سیرى از این تطبیقها در میان تاریخ قمرى و شمسى را تقى زاده مورد بحث قرار گرفته است. (مقالات تقى زاده، ج ۱۰، گاه شمارى در ایران قدیم، فصل پنجم، ص ۱۵۳به بعد).
در سال ۱۳۰۴ شمسى (۱۳۴۳ قمرى، مطابق ۱۹۲۵ میلادى) در ایران، تقویم شمسى به عنوان تقویم رسمى پذیرفته شد. محاسبه پیشین که دقیق بود، مراعات شد و تنها عوض افزودن پنج روز به سال، شش ماه نخست سال را سى و یک روز، و پنج ماه دوم را سى روز و اسفند را بیست و نه روز قرار دادند که هر چهار سال، سى روز محاسبه میشود. سالى که اسفند آن سى روز بود، آن را سال کبیسه نامیدند. (متن تصویبنامه مجلس شوراى ملى را که در شب ۱۱ فروردین ماه ۱۳۰۴ شمسى انجام شده و اسناد دیگر در این باره را ببینید در: پیدایش و سیر تحول تقویم هجرى شمسى، محمدرضا صیاد، مجله میراث جاویدان، ش ۱۵- ۱۴ صص ۱۱۸ – ۱۹).
در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز مبناى محاسبه سال، شمسى بوده و سال قمرى نیز در کنار آن به عنوان تقویم دینى مورد تأکید قرار گرفت.
این بود اجمالى از نوروز در تقویم شمسى. مهم ترین نکته آن، این است که نوروز تا سال ۴۶۷ در سال متغیر بوده و پس از آن در آغاز اعتدال ربیعى، قرار گرفته و از آن پس تغییرى نیافته است.
نوروز در منابع کهن شیعى
در آغاز باید اشاره کنیم که مقصود از منابع کهن، منابعى است که تا زمان شیخ طوسى تألیف شده است. آنچه که در باره نوروز در این منابع آمده، به شرح زیر است:
نخست آنکه نجاشى ذیل شرح حال ابوالحسن نصر بن عامر بن وهب سنجارى نوشته است که وى از ثقات اصحاب است و کتابهایى داشته، از جمله کتاب ما رُوِى فى یوم النیروز. (رجال النجاشى، ص ۴۲۸).
روشن نیست حجم روایاتى که وى در این کتاب جمع آورى کرده، چه اندازه بوده است. گفتنى است که صاحب بن عباد که باید او را با احتیاط شیعه معتزلى دانست، کتابى با عنوان «الاعیاد و فضائل النیروز» داشته است. (الفهرست، ابن الندیم، ص ۱۹۰).
در منابع کهن، چند روایت نیز در باره نوروز آمده، که به این ترتیب است:
– نخست روایتى از ابراهیم کرخى که ضمن آن، از امام صادق (ع) سؤال شده که شخصى مزرعه بزرگى دارد. در روز مهرگان یا نوروز، هدایایى (از طرف کسانى که بر روى آن کار میکنند)، به او داده میشود. آیا بپذیرد؟ حضرت فرمود: آنها که هدیه میدهند مسلمانند؟ ابراهیم میگوید: آرى. حضرت فرمود: هدیه آنها را بپذیرد. (الکافى، ج ۵ ص ۱۴۱ کتاب من لایحضره الفقیه، ج ۳ ۳۰۰ التهذیب، ج ۶، ص ۳۷۸.)
– روایت دیگر چنین است که در روز نوروز به امیرالمؤمنین (ع) گفته شد: الیوم نیروز. حضرت فرمودند: «اصنعوا کل یوم نیروزا»؛ هر روز را نوروز کنید. (کتاب من لایحضره الفقیه، ج ۳ ص ۳۰۰) و نقل دیگر، همان روایت آنکه حضرت فرمود: «نیروزنا کل یوم». (همان منبع). این همان روایتى است که در آن گفته شده در روز نوروز به آن حضرت، فالوذج هدیه کردند و حضرت این پاسخ را دادند. در حاشیه نسخهای از فهرست ابن ندیم آمده است که ثابت بن نعمان بن مرزبان، پدر ابوحنیفه، یا جد او همان کسى بود که فالوذج به امام على علیه السلام، هدیه کرد و حضرت فرمود: «نوروزنا کل یوم یا مهرجونا کل یوم». (الفهرست ابن الندیم، ص ۲۵۶)، (الانساب، ج ۳، ص ۳۷) تعبیرى که صاحب دعائم آورده، قدرى متفاوت است. در آنجا آمده است: وقتى فالوذج به امام اهدا شد، حضرت دلیلش را پرسید، گفتند: امروز نوروز است. حضرت فرمود: «فنیروزا ان قدرتم کل یوم»؛ یعنى تهادوا و تواصلوا فى الله. (دعائم الاسلام، ج۲، ص ۳۲۶). این روایت را بخارى نیز در التاریخ الکبیر، ج ۴، ص ۲۰۱ آورده است.
به جز آنچه از کتاب من لایحضره الفقیه نقل شد، در آثار صدوق، اشارهای به نوروز نشده است. تنها در «عیون اخبارالرضا»، ضمن اشاره به داستان زیدالنار آمده است که جعفر بن یحیى برمکى بعد از کشتن ابن افطس علوى، سر وى را همراه هدایاى نوروز نزدهارون فرستاد. (عیون اخبار الرضا، ص ۵۵۰). صدوق هیچ اشاره دیگرى به نوروز نکرده است. گفتنى است که در آثار شیخ مفید نیز، کلمه نوروز یا نیروز یافت نشد.
در تهذیب شیخ طوسى، به بحث هدیه در روز نوروز و مهرجان (عید مهرگان، روز شانزده هم مهرماه برگزار میشده است ـ بنگرید: آثار الباقیه، ص ۳۳۷)، اشاره شده بود. جداى از آن شیخ طوسى در مصباح المتهجد، براى نخستین بار بحث از روز نوروز، به عنوان روزى متبرک که روزه استحبابى و نماز دارد، کرده است. آنچه در مصباح (بنا به نقل از بحار آمده) چنین است:
روى المعلى بن خنیس عن مولانا الصادق علیه السلام فى یوم النیروز قال: اذا کان یوم النیروز فاغتسل و ألبس أنظف ثیابک و تطیب بأطیب طیبک و تکون ذلک الیوم صائما فاذا صلیت النوافل و الظهر و العصر، فصل اربع رکعات، تقرأ فى اول رکعه فاتحه الکتاب و عشر مرات انا انزلناه و… (مصباح المتهجد، ص ۵۹۱، بحار الانوار، ج ۵۹، ص ۱۰۱ وسائل الشیعه، ج۷، ص ۳۴۶).
گفتنى است که شیخ طوسی روز نوروز را نه در مصباح و نه در مختصر مصباح معین نکرده است.
ابن ادریس در کتاب السرائر ص ۵۹۸ مینویسد: شیخ ما ابوجعفر در مختصر مصباح از چهار رکعت نماز مستحب در نوروز فرس سخن گفته، اما روز آن را معین نکرده، چنانکه ماه آن را از ماههاى رومى یا عربى مشخص نکرده است. آنچه برخى از اهل حساب و علماى هیأت و اهل فن در کتابش گفته، این است که روز نوروز دهم ماه ایار (دهم ماه مه مطابق دوم اردیبهشت) که سى و یک روز است میباشد. زمانى که نوروز از آن گذشت، روز نوروز فرا میرسد. گفته شده، نیروز و نوروز دو لغت است، اما نیروز معتضد که به آن «نوروز معتضدى» میگویند، روز یازدهم حزیران (یازدهم ژوئن مطابق سوم خرداد) است. مردمان سواد و زارعین در باره امر خراج به وى شکایت کردند و اینکه پیش از رسیدن محصول، خراج گرفته میشود و همین سبب بدهکارى آنهاست که خود عامل اجحاف به رعایاست. او مصمم شد که پیش از یازدهم حزیران، خراج از کسى مطالبه نکنند. شعرى نیز در باره این عمل او سروده شد… همه این مطلب را صولى در کتاب الاوراق آورده است. (السرائر، ج۱ ص ۳۱۵).
در دو کتاب دعا که به فارسى در قرن ششم تألیف شده، یاد از حدیث معلى بن خُنَیس در اعمال روز نوروز که مهمترین آنها، گرفتن روز، پوشیدن لباس نیکو و نماز مخصوص است، شده است. این دو مورد از دو متن فارسى شیعى قرن ششم قابل توجه است، جز آنکه به احتمال قریب به یقین، برگرفته از شیخ طوسى است.
– در کتاب «ذخیره الاخره» که مشتمل بر ادعیه بوده و در نیمه نخست قرن ششم تألیف شده، فصلى تحت عنوان عمل روز نوروز فارسیان آمده است. در شرح آن حدیث معلى بن خنیس به این ترتیب نقل شده است:
روایت کند، معلّى بن خُنَیس از صادق علیه السلام که گفت: چون روز نوروز بُوَد، روزه دار و غُسْل کن و جامه پاکترین درپوش و بوى خوش بکار دار و چون نماز پشین و دیگر و سنّتهاى آن بگذارده باشى، چهار رکعت نماز کن به دو سلام و بخوان در رکعت اوّل الحمد و ده بار «إنّا أنزلناه فى لیله القدر» و در رکعت دویم الحمد و ده بار و ده بار «قل یا أیها الکافرون» و در رکعت سیم الحمد و ده بار «قل هو اللّه أحد» و در چهارم رکعت الحمد و ده بار «معوذتین». و چون از نماز فارغ گردى، تسبیح زهرا علیها السلام بگوى. چون چنین بکنى خداى تعالى شصت ساله گناه تو بیامرزد. و دعا این است… (ذخیره الاخره، ص۱۵۲).
– در کتاب «نزهه الزاهد» نیز که در نیمه دوم قرن ششم یا نیمه نخست قرن هفتم نوشته شده آمده است: نوروز فُرس: امام جعفر صادق علیه السلام گفت: چون روز نوروز درآید، غسل کن و جامه پاک ترین در پوش و بوى خوش بکار دار و روزه فراگیر و پس از نماز پیشین و دیگر، چهار رکعت نماز کن به دو سلام. پس از الحمد در اول رکعت، ده بار «إنّا أنزلناه» بخوان و در دوم ده بار «قل یاأیها الکافرون» و در سوم ده بار «قل هو الله أحد» و در چهارم ده بار هر دو «قل أعُوذ»ُ. و چون فارغ شوى، سجده شکر کن و این دعا بخوان، تا تو را گناه شصت ساله بیامرزد. و دعا این است: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ الاَْْوْصِیاءِ الْمَرْضِیینَ وَصَلِّ عَلى جَمیعِ أَنْبِیاءِکَ وَ رُسُلِکَ بِأَفْضَلِ صَلَواتِکَ وَ بارِکْ عَلَیهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَکاتِکَ …» (نزهه الزاهد، ۲۸۵).
– قطب الدین راوندى (م ۵۷۳) حدیثى در باره نوروز در کتاب لب اللباب خود آورده است: عن رسول الله صلى الله علیه و آله: «ابدلکم بیومین یومین، بیوم النیروز و المهرجان، الفطر و الاضحى». دو روز را براى شما جانشین دو روز کردم. عید فطر و قربان را بجاى عید نوروز و مهرگان قرار دادم. (مستدرک الوسائل، ج ۶، ص ۱۵۲از لب اللباب).
مناسب است در اینجا بیفزایم که مراسم نوروز در شهرهاى شیعه نیز برپا بوده است. حداقل دو قصیده از سیدضیاءالدین ابوالرضا فضل الله راوندى از قرن ششم در دست داریم که عید نوروز را به برخى از بزرگان آن ناحیه تبریک گفته است. در یکى از این اشعار آمده: (دیوان السید ضیاءالدین ابوالرضا فضل الله راوندى، تصحیح محدث ارموى، تهران، ۱۳۷۴ق، ص ۶۵).
هذا الربیع و هذه أزهاره
وافى سواء لیله و نهاره
اشعار دیگری هم در ص ۱۳۱ و ۱۹۶ آمده است.
– ابن شهر آشوب (م ۵۸۸) در مناقب خبرى در برخورد منصور با امام کاظم علیه السلام آورده است. وى مینویسد: منصور از امام خواست تا در عید نوروز، بجاى او در مجلسى نشسته و هدایایى را که آورده میشد از طرف او بگیرد. امام در پاسخ چنین گفت:
اِنّى قَدْ فَتَّشْتُ الاَْخبارَ عَنْ جَدّى رَسُولِ الله صلی الله علیه و اله فَلَمْ اَجِدْ لِهذَا الْعیدِ خَبَرا؛ اِنَّهُ سُنَّه لِلْفُرْسِ مَحاهَا الاِْسْلامُ وَمَعاذَ الله اَنْ نُحْیىَ ما مَحاهُ الاِْسْلامُ. (مناقب ابن شهرآشوب، ج ۲ص ۳۷۹ مسند الامام کاظم ج ۱ صص ۵۱ – ۵۲)
من اخبارى را که از جدّم رسول خدا (ص) وارد شده، بررسى کردم و خبرى در رابطه با این عید پیدا نکردم. این عید از سنن ایرانیان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده است. به خدا پناه میبرم از اینکه چیزى را که اسلام آن را از میان برده دوباره آن را زنده کنم.
صاحب جواهر با توجه به نقل شیخ، ابن فهد، شهید اول و دیگر متأخرین، بر مسلم بودن استحباب روزه روز نوروز تأکید کرده است. سپس نقل بالا را از امام کاظم علیه السلام آورده و گفته است که این نقل نمیتواند معارض ادله استحباب باشد، به علاوه که محتمل است که بر اساس تقیه صادر شده باشد؛ شاید هم مقصود، نوروزى جز نوروزى باشد که متفق علیه است. (جواهر الکلام، ج ۵ ص ۴۰) باید توجه داشت که مستند همه، روایت معلى بن خنیس است. به علاوه، اگر تقیهای در کار بود، باید امام همان ابتدا موافقت میکرد نه مخالفت. نکته سوم وى نیز واضح البطلان است، زیرا به هر روى در آن روزگار، یک نوروز بیشتر وجود نداشته است.
***
این بود آنچه در منابع شیعه تا قرن ششم در باره نوروز نقل شده است. در این باره، مهم همان روایت معلى بن خنیس است و جز آن، چیزى در باره تأیید نوروز به چشم نمیخورد. منشأ آنچه در آثار بعدى در باره استحباب غسل روز نوروز و نماز و دعاى مربوطه آمده، همین نص است و بس. البته مطالب دیگرى نیز افزوده شده که به منشأ آنها اشاره خواهیم کرد.
در اینجا بى مناسب نیست، اشارهای به آنچه در منابع اهل سنت در باره روز نوروز آمده داشته باشیم. بطور کلى باید گفت که این عید، از پس از اسلام مورد توجه حکام اموى و عباسى بوده و بویژه در حوزه شرق، هدایاى نوروز به طور مرتب از طرف حکام از کدخدایان دریافت میشده است. افزون بر آن کار گرفتن خراج نیز بر اساس نوروز بوده و یکى دوبار در عهد متوکل (تاریخ الطبرى، ج ۹ص ۲۱۸حوادث سال ۲۴۵) و معتضد عباسى، (همانجا، ج۱۰، ص۳۹) نوروز تا تیرماه به تأخیر افتاده تا مردم در پرداخت آن گرفتار مشکل نشوند، زیرا در این وقت محصول به دست میآمده است. در زمان مقتدر نیز این مشکل به عنوان نوعى ظلم در حق رعایا مطرح بوده است. (همانجا، ج ۱۱، ص ۲۰۳، حوادث سال ۳۰۱).
به گزارش یعقوبى، معاویه پس از رسیدن به خلافت، به عبدالرحمن بن ابى بکره نوشته است، تا هدایاى نوروز و مهرگان براى وى ارسال شود. (تاریخ الیعقوبى، ج ۲، ص ۳۰۶). عمر بن عبدالعزیز، در ردیف کارهاى اصلاحى خود این امر را متوقف کرده (همانجا، ج ۲ص ۳۰۶) و نامهای به یکى از حکام خویش نوشته تا از گرفتن هدایاى نوروز و مهرگان خوددارى کند. (تاریخ الطبرى، ج ۶، ص ۶۵۹، حوادث سال ۱۰۱) بعد از وى، یزید بن عبدالملک، بار دیگر گرفتن هدایاى نوروزى را باب کرده است. (تاریخ یعقوبى، ج ۲ص ۳۱۳) در زمان نصر بن سیار نیز گرفتن هدایا در خراسان مرسوم بوده، (تاریخ الطبرى، ج ۷ص ۲۷۷) چنانکه در سال ۲۳۶ در فارس. (همانجا، ج ۹ص ۱۸۴حوادث سال ۲۳۶) در باره نوروز و مهرگان در ادب عربى، مقالاتى در زبانهاى فرنگى نوشته شده است. (مقالات تقى زاده، ج۱۰ص ۱۵۵).
در تمام این دوران، روز نوروز به عنوان یک روز معین براى مسلمانان شرق شناخته شده بوده و به دلیل درگیر بودن آن با امر خراج، موقعیت خود را حفظ کرده است. شاعرى در سال ۲۲۰هجرى، روز نوروز را در ردیف دو عید «فطر» و «اضحى» قرار داده است:
فأبکوا على التمر أبکى الله أعینکم
فى کل اضحى و فى فطر و نیروز
شواهدى وجود دارد که در اواخر قرن سوم، توده مردم در این نواحى، در ایام نوروز به آتش بازى و ریختن آب میپرداخته اند. حکومت نیز به احتمال تحت تأثیر فقهاى اهل سنت با آن مقابله میکرده است.
در حوادث سال ۲۸۲آمده است که در این سال، مردم از آنچه در نوروز عجم، از آتش بازى و ریختن آب و جز آن انجام میدادند، منع شدند. (تاریخ الطبرى، ج ۱۰ص ۳۹)
در حوادث سال ۲۸۴ آمده است که روز چهار شنبه، سوم جمادى الثانیه، یازدهم حزیران(ماه ژوئن)، در چهارسوها و بازارهاى بغداد، اعلام شد که کسى در شب نوروز حق روشن کردن آتش و ریختن آب را ندارد. روز پنجشنبه نیز همین اعلان، اعلام شد. اما در عصر روز جمعه، در خانه سعید بن یکسین، رئیس شرطه بغداد، در بخش شرقى بغداد، اعلام شد که خلیفه، مردم را در روشن کردن آتش و ریختن آب آزاد گذاشته است. پس از آن توده مردم، حتى بیش از حد به این کار پرداختند، به طورى که بر روى اصحاب شرطه نیز در مجلس جسر (پل) آب ریختند. (همانجا، ج ۱۰ص ۵۳).
برگزارى مراسم نوروز، نه تنها در شرق اسلامى، بلکه در غرب اسلامى نیز رواج یافته است. به نقل مقریزی در سال ۳۶۳هجرى، المعزلدین الله، خلیفه فاطمى مصر، دستور داد تا از روشن کردن آتش در شب نوروز و همچنین ریختن آب خوددارى کنند. در همانجا آمده است که در سال۳۶۱، آتش بازى گستردهای در قاهره انجام شده و این کار سه روز ادامه یافته است. معز فاطمى، مردم را از روشن کردن آتش و ریختن آب منع کرد و کسانى را نیز گرفته و حبس کردند. (الخطط المقریزیه، ج ۱ص ۲۶۸) همو آورده است که در سال ۵۱۷ هجرى نیز در روز نوروز هدایاى گرانبهایى از طرف امرا تقدیم شده که بسیار بسیار مفصل و گرانقیمت بوده است. (همانجا، صص ۲۶۹ – ۲۶۸). همو در سالهاى بعد از آن روز، که از آن با عنوان نوروز قبطى یاد شده، از گستردگى بازى و کارهاى ضد اخلاق و گرفتن هدیه توسط امیر نوروز و جز آن سخن گفته است. (همانجا، ص ۲۶).
در منابع فقهى اهل سنت هم، مخالفت با نوروز دیده میشود. از جمله غزالى در کیمیاى سعادت بر ضد نوروز سخن گفته است. (مقالات تقى زاده، ج ۱۰ص ۱۵۳) در منبع دیگرى، گفته شده است: روزه گرفتن روز شنبه، کراهت دارد چون تشبه به یهود است. نیز روزه گرفتن نوروز و مهرگان، چرا که آن هم تشبه به مجوس است. (بدائع الصنایع، ج۲، ص ۷۹). ابن قدامه نیز نوشته است: روزه گرفتن نوروز و مهرگان کراهت دارد، زیرا اینها، روزهایى است که کفار آن را بزرگ میشمرند. (المغنى، ج ۳، ص ۹۹). گروه طالبان هم که زمانی بر افغانستان حکومت میکردند در سال ۱۳۷۶ش اعلام کردند که نوروز برخلاف اسلام و بدعت بوده و برگزارى آن حرام میباشد.
نوروز در منابع شیعىِ قرن هفتم به بعد
همانگونه که گذشت، منابع بعدى با تکیه بر سخن شیخ، به بیان اعمال روز نوروز در کنار اعیاد دیگر پرداخته اند. اما بحث مهم از این زمان به بعد، بحث از تعیین روز نوروز است. کسانى از فقیهان براى تعیین روز نوروز کوششهایى کرده اند. از آن جمله شهید اول (م ۷۸۶) در کتاب «ذکرى الشیعه» است. وى در آنجا با اشاره به روایت معلى بن خنیس نوشته است که مقصود از نوروز یا اول سال فارسیان یا وارد شدن خورشید در برج حمل (فروردین) و یا دهم ایار (دوم اردیبهشت) است. بدین ترتیب سه قول در اینباره نقل کرده که تفصیل آن در سخن ابن فهد آمده است.
عبارت مفصل در تعیین روز نوروز از احمد بن محمد بن فهد حلى (م ۸۴۱) است. وى با اشاره به سخن شیخ طوسى در مختصر مصباح المتهجد و چهار رکعت نماز مستحبى آن مینویسد: «یوم، النیروز جلیل القدر»، اما تعیین روز آن از سال مشکل است. این در حالى است که چون متعلق عبادت الهى شده شناخت آن مهم است و با این حال، از علماى ما جز آنچه ابن ادریس گفته متعرض بیان آن نشده است. سپس ابن فهد سخن ابن ادریس و شهید را آورده است.
آنگاه درباره سخن شهید که گفته روز نوروز یا اول سال فارسیان یا رفتن خورشید به برج حمل است مینویسد: قول نخست وى که اول سال فارسیان باشد همان است که در میان فقهاى عجم مشهور است. آنها نوروز را زمان وارد شدن خورشید به برج جدى (دى ماه) قرار میدهند. (درست آن است که اول سال فرس، اول برج عقرب یا آبان ماه بوده است.) این همان است که نویسنده کتاب الانواء آن را گفته است. (تاکنون بر ما روشن نشده که این کتاب که در باره دانش نجوم بوده، از کیست. دهها کتاب با این نام در فهرست ابن ندیم شناسانده شده است. محتمل است که مقصود کتاب الانواء احمد بن عبدالله ثقفى (م ۳۱۹) باشد.) پس از آن سخن صاحب الانواء را نقل کرده. آنگاه میافزاید: آنچه از این تفاسیر درست تر است، آنکه نوروز همان زمان وارد شدن خورشید به برج حمل (فروردین) است. سپس دلایلى براى آن ذکر میکند. مهم ترین دلیل آنکه شناخت این روز به عنوان نوروز میان مردم رایج است و طبعا خطاب باید راجع به همین عرف باشد. آنگاه خود دو اشکال بر این دلیل آورده است: یکى آنکه در همه مناطق عجم، نوروز بر روز اول ورود خورشید در حمل اطلاق نمیشود و دوم آنکه نوروز بودن روز نخست ماه حمل، نوروز سلطانى و جدید است. این اشاره به تغییر روز نوروز در زمان سلطان ملکشاه سلجوقى است. پاسخ ابن فهد آن است که وقتى عرف مختلف شد، عرف شرعى باید مراعات شود. اگر چنین عرفى در کار نبود، عرف نزدیک ترین بلاد به شرع باید مراعات شود. افزون بر آن، هر دو تفسیر از نوروز – اعم از سلطانى و غیر آن – مربوط به پیش از اسلام است! (المهذب البارع فى شرح المختصر النافع، ج ۱، ص ۱۹۳ – ۱۹۱، چاپ انتشارات اسلامى، قم ۱۴۱۴)
نکته مهم در مطالب ابن فهد آن است که روایت معلى بن خنیس را به گونهای دیگر نقل کرده و شکل مفصل آن را آورده است. وى از نسابه معاصر خود علامه بهاءالدین على بن عبدالحمید نسابه – و او به سند خود تا معلى بن خنیس – روایت مفصلى را درباره روز نوروز آورده است. این روایت پیش از این زمان، در منابع دیگر شیعى نبوده است. روایت چنین است که معلى نقل کرده که امام صادق علیه السلام فرمود: روز نوروز، روزى است که رسول خدا (صلى الله علیه و اله)، براى امام على (علیه السلام) در غدیر پیمان گرفت و مردم به ولایت او اعتراف کردند. خوشا به حال کسى که بر آن پیمان باقى ماند و بدا به حال کسى که آن عهد را شکست. روز نوروز، روزى است که رسول خدا (ص) امام على (ع) را به وادى جن فرستاد و او بر آنها عهدها و پیمانها گرفت. روز نوروز، روزى است که امام على(ع) بر خوارج غلبه یافت و ذوالثدیه را کشت. روز نوروز، روزى است که قائم ما از اهل بیت (ع) قیام خواهد کرد و خداوند او را بر دجال پیروز خواهد نمود و دجال را بر کناسه کوفه بدار خواهد زد. هیچ نوروزى نخواهد آمد، جز آنکه ما انتظار فرجى در آن داریم. این از روزهاى متعلق به ماست که فارسیان آن را حفظ کردند و شما (عربها) آن را ضایع کردید. یکى از انبیاى بنى اسراییل از خدایش خواست تا قومى را که چندین هزار بودند و از ترس مرگ از دیارشان خارج شده بودند و خداوند آنها را میرانده بود، زنده کند. خداوند به وى فرمود: بر قبرهاى آنان آب بریز. او در این روز، بر قبور آنها آب ریخت و آنها که سى هزار تن بودند زنده شدند. همین امر سبب شد تا ریختن آب در روز نوروز سنّت شود، امرى که سبب آن را جز راسخان در علم نمیدانند. روز نوروز، اول سال فارسیان است. معلى میافزاید: آن حضرت، این مطالب را بر من املا کرد و من از املاى آن حضرت آن را نوشتم. (المهذب، ج ۱، ص ۱۹۵ – ۱۹۴)
ابن فهد، به دنبال آن، روایت دیگرى از معلى نقل کرده است. در این روایت آمده است که امام صادق علیه السلام در صبحگاه نوروزى که معلى به خدمت آن حضرت رسیده بود، از ایشان شنید که: روز نوروز، روزى است که خداوند از بندگانش پیمان گرفت تا او را عبادت کرده به وى شرک نورزند و به انبیاى او، حجج او و اولیاى او ایمان بیاورند. روز نوروز، نخستین روزى است که خورشید در آن طلوع کرد و بادها وزیدن گرفت و در زمین شکوفه پدید آمد (و خلقت فیه زهره الارض … ). روز نوروز، روزى است که کشتى نوح بر کوه جودى فرونشست و روزى است که خداوند، کسانى را که از ترس مرگ از سرزمینشان خارج شده و مرده بودند زنده کرد و روزى است که جبرییل بر رسول خدا (صلى الله علیه و اله) فرود آمد و روزى است که ابراهیم بتهاى قومش را شکست. و روزى است که رسول خدا (ص) امام على(ع) را بر دوش گرفت تا بتهاى قریش را در مسجدالحرام شکست. (المهذب، ج _۱، ص ۱۹۶ – ۱۹۵).
ابن فهد به چهار نکته در این دو روایت توجه کرده است؛ یکى تطبیق روز نوروز با روز غدیر یعنى هیجده ذى حجه سال دهم هجرت است. دوم سنت آب ریختن که در بهار معنا دارد نه در ماه جدى (دى ماه). سوم خلقت خورشید در این روز که با سخن منجمان سازگار است و چهارم شکوفه دادن زمین که باز در فروردین است نه در دى ماه. (المهذب، ج۱، ص ۱۹۶). به این ترتیب وى خواسته تا از این روایت نتیجه بگیرد که روز نوروز، همان زمان ورود خورشید به حَمَل یعنى آغاز فروردین ماه است. به نظر میرسد، این قدیمى ترین بحثى است که در کتابهاى فقهى شیعه در تعیین روز نوروز شده و بعد از آن در دوره صفوى بارها مورد نقد و ایراد قرار گرفته است.
مشکل این دو حدیث آن است که در منابع کهن شیعه نیامده است. افزون بر آن، روایات مزبور که در اصل باید یکى باشد، حاوى دو نوع آگاهى درباره روز نوروز است که این خود، منشأ شبهه درباره آن شده و احتمال جعل آن را تقویت میکند. افزون بر آن، دانسته است که، ابن غضائرى گفته: غالیان روایاتى را به معلى بن خنیس نسبت داده و نمیتوان بر اخبار وى اعتماد کرد. (مجمع الرجال، قهپائى، ج ۶، ص ۱۱۰). در این صورت، این روایت که بى گرایش غالیانه یا نگرش افراطى هم نیست، ممکن است از همان دسته مجعولاتى باشد که غالیان به معلى نسبت داده اند. باید این نکته را نیز یادآورى کرد که گفته شده، قرامطه ـ با گرایشى وابسته به مذهب افراطى اسماعیلیه – دو روز را در سال که نوروز و مهرگان بوده، روزه میگرفته اند. (تاریخ الطبرى، ج ۱۰، ص ۲۶۹) بلافاصله باید تأکید کنیم که مجوسیان، نه تنها نوروز را روزه نمیگرفته اند، بلکه به نقل بیرونى، اساسا مجوس را روزهای نیست و هر کس از ایشان روزه بگیرد، گناه کرده است.(آثار الباقیه، ص ۳۵۷)
یاد از این نکته لازم است که بخش ریختن آب روى مردگان که به یکى از انبیاى بنى اسراییل نسبت داده شده، در روایتى از ابن عباس آمده است. (الخطط المقریزیه، ج۱، ص ۲۶۸ آثار الباقیه، ص ۳۲۵) متن حدیث را بیرونى چنین آورده: نقل شده که در نوروز، جامى سیمین که پر از حلوا بود، براى پیغمبر(ص) به هدیه آوردند. آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند: امروز روز نوروز است. پرسید که، نوروز چیست؟ گفتند: عید بزرگ ایرانیان است. فرمود: آرى، در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند: عسکره چیست؟ فرمود: عسکره هزاران مردمى بودند که از ترس مرگ ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند. سپس آنان را زنده کرد و ابرها را امر فرمود که به آنان ببارد. از این روست که پاشیدن آب در این روز رسم شده. سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرده و گفت: کاش هر روزى براى ما نوروز بود. در همانجا آمده که وقتى از مأمون در باره سنت آب پاشى در روز نوروز سؤال شد، نوروز را همان روزى دانست که مردگان از قوم بنى اسرائیل در آن روز زنده شدند. ممکن است، این روایت از اسراییلیات نیز باشد که در جامعه اسلامى به نوعى با عقاید رایج پیوند داده شده است.
از همه اینها گذشته، شاید بنوان تأویل دیگرى براى این روایت جستجو کرد و آن اینکه ـ در صورت درستى صدور آن از امام صادق (ع) ـ شاید امام، خواسته اند بفرمایند که اصولا هر روزى که نشانى از پیروزى آیین الهى در آن باشد، نوروز است. درست همان طور که در یکى از روایات سابق الذکر آمده بود که امام على(ع) فرمودند: هر روز ما را نوروز کنید. این معنا براى نوروز، کاملا مطابق تعبیر «ایام الله» است که در قرآن به روزهاى متعلق به خداوند اطلاق شده است. البته با این تأویل، باید آنچه در روایت در باره نوروز فارسیان آمده، قدرى اصلاح شود. البته اشکالات دیگری هم در برخی از رسالههای نوروزیه بر این خبر وارد آمده است.
نوروز و نوروزیههاى دوره صفوى
چنین به نظر میرسد که نوروز، در فرهنگ مسلمانان شرقى، حتى با وجود مخالفتهاى برخى از فقهاى سنى مذهب، دوام آورده است. عجیب آنکه برخى از آداب و رسوم خاص آن مانند چهارشنبه سورى و سیزده بدر که از پیش از اسلام وجود داشته، و بىپایگى آن از نگاه اسلام بر همه روشن بوده، به دلیل همسویى نوروز با طبیعت و نیز دخالت آن در تعیین خراج سالانه، همچنان حفظ شده است. حضور این عید در بخش وسیعى از دنیاى اسلام در حال حاضر، از نواحى عراق و ترکیه گرفته تا جمهورى آذربایجان، جمهوریهاى آسیاى میانه، افغانستان، پاکستان و طبعا ایران، نشان آن است که پیش از تشکیل دولت صفوى، این عید مورد اعتناى کامل بوده است. در اینجا باید دو نکته را مورد توجه قرار داد:
نخست آنکه در دوره صفوى، تاریخ قمرى و شمسى رواج داشته و طبعا مراسم نوروز برگزار میشده است. اولئاریوس در آن عهد چنین نوشته: ایرانىها سال خود را برحسب حرکت خورشید و ماه تعیین و تنظیم میکنند و به همین جهت داراى دو نوع سال شمسى و قمرى میباشند. سال قمرى از نظر مذهبى برایشان اهمیت دارد که اعیاد و روزهاى سوگوارى خود را برحسب آن سال تعیین میکنند. وى پس از آن اشاره کرده است که ایرانیان، عمر خود را برحسب سال شمسى محاسبه کرده و مثلا میگویند که فلان مقدار نوروز از عمر آنها گذشته است. (سفرنامه اولئاریوس، ترجمه حسین کردبچه، تهران، کتاب براى همه، ۱۳۶۹، ج ۲، ص ۶۹۰).
وى چهارشنبه آخر سال را که چهارشنبه سورى بوده، از ایام مورد توجه مردم یاد کرده و گفته است که مردم آن را بدترین روزهاى سال دانسته، کار را تعطیل میکنند، از خانه کمتر خارج شده و حتىالمقدر کمتر حرف میزنند و سعى میکنند به کسى پولى ندهند … عدهای هم کوزههاى خود را برداشته … به خارج شهر رفته و کوزه را از آب پر کرده و آن را میآورند و به خانه و اطاقهاى خود میپاشند و عقیده دارند که چون آب، صاف و پاک است، پلیدیها و بدبختیها را از خانه شسته، با خود میبرد…(سفرنامه اولئاریوس، ج ۲، ص ۴۶۶). تاورنیه نیز از عید نوروز به با این عبارت که از اعیاد بزرگ ایرانیان است سخن گفته و مینویسد: در این روز تمام بزرگان براى سلام شاه به دربار حاضر میشوند و هر کس به اندازه شأنش باید ارمغان و پیشکشى به شاه بدهد … و در این روز شاه ثروت گزافى به دست میآورد … براى روز اول سال، اگر یک ایرانى اتفاقا پول نداشته باشد که قباى نو تدارک نماید، اگر باید تن خود را گرو بگذارد، میگذارد و قباى نو را حتما به دست میآورد. (سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نورى، تهران، سنایى، ۱۳۳۶ص ۶۳۵).
شواهد فراوانى درباره اهمیت برگزارى مراسم نوروز در میان ایرانیان در دوره صفوى در دست است که نیازى به نقل آنها نیست.
نکته دوم آنکه این مسأله را باید از زاویه دیگرى نیز مورد توجه قرار داد و آن اینکه با پیدایش دولت شیعى، طبیعى بود که روزهایى که در فرهنگ فقهى و تاریخى شیعه، از اهمیتى برخوردار است بزرگ داشته شده و به عنوان شعائر شیعى بزرگ داشته شود. این روزها، یا روزهای عزا و مصیبت بودند و یا روزهاى شادى و فرح. نوع دیگر، روزهایى بود که در تقویم مذهبى، عباداتى براى آنها در نظر گرفته شده بود. با توجه به اختلافاتى که در تعیین این روزها وجود داشت، لازم بود تا تحقیقى در باره تعیین روز دقیق آنها صورت گیرد. به عنوان نمونه چندین رساله مولودیه نوشته شد تا اثبات شود، تولد رسول خدا (ص) در دوازدهم ربیع الاول بوده یا در هفدهم آن. (ذریعه ج۲۳، ص ۲۷۶ – ۲۷۵)، همینطور رسالهای به دستور شاه سلطان حسین صفوى نوشته شد با عنوان هدایه الصالحین در اثبات آن که تولد امام على (ع) در سیزدهم رجب بوده و سایر اقوال نادرست است. (فهرست کتابخانه مجلس، ج۱۰، ص ۱۷۳۷ به احتمال قوى این رساله از محمدباقر بن اسماعیل خاتون آبادى – م ۱۱۲۷- باید باشد).
به علاوه، مردم نیاز به تقویمهایى داشتند تا به معرفى این روزها پرداخته و آداب و عبادات ویژه آنها را بیان کند. نمونه آن کتاب تقویم المحسنین فى معرفه الساعات و الایام و الاسبوع از فیض کاشانى (م ۱۰۹۱) و اختیارات علامه مجلسى (م ۱۱۱۰) است. باید اعتقاد به خوبى و بدى ساعات را هم به این مطالب افزود و رسالههایى که به این مسائل هم پرداخت به آنچه گذشت، اضافه کرد. مجموع این مسائل، جریانى را در تألیف پدید آورد که به نوعى با بحث تقویم ارتباط مییافت.
با توجه به آنچه در آغاز بحث در باره تفاوت نوروز قدیم با نوروز جلالى گفته شد، بحث از تعیین روز نوروز و اینکه آیا نوروز وارد شده در روایات، همین نوروز مرسوم است یا نه، در میان علما بالا گرفت. پیش از آن نیز، همانطور که گذشت، ابن فهد در قرن نهم، نسبتا مفصل به آن پرداخته بود. استدلالهایى که در این قبیل رسالهها آمده، به طور عمده بر پایه مطالب نجومى، تاریخى و نیز روایاتى است که به آنها اشاره کردیم. افندى با اشاره به رساله میرزا ابراهیم حسینى مینویسد: او رسالهای نوشت که نوروز، درست همین روزى است که اکنون مرسوم است. آقارضى قزوینى، رسالهای در انکار این مطالب نوشت. همین طور محمدحسین بن میرزا ابوالحسن قائنى و میرزا رضى الدین محمد مستوفى خاصه اصفهان دو رساله در تأیید تطبیق روز نوروز وارد شده در روایات با آنچه مرسوم است نوشتند. افندى مینویسد: و قد صارت هذه المسأله مطرحا لاراء الفضلاء. (ریاض العلماء، ج ۱، ص ۶).
در این دوره افزون بر بحثهاى نجومى و اصولى و فقهى در اینباره، یکى دو روایت دیگر درباره نوروز که در منابع پیشین شناخته شده نیامده، مطرح گردید. یک روایت را مرحوم علامه مجلسى در بحار بدون آن که نام منبعش را یاد کند، با این عبارت که: رأیت فى بعض الکتب المعتبره آورده و سندى بر آن از همان کتاب نقل کرده است. راوى این روایت معلى بن خنیس است اما نه در حد چند سطرى که در مصباح شیخ آمده و یا یکى دو صفحهای که در المهذّب ابن فهد آمده، بلکه ده صفحه بحار را به خود اختصاص داده است. (بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۱۰۰ – ۹۱). آنچه در این روایت افزون بر نقل ابن فهد آمده، تفصیلى است که معلى از امام خواسته تا نامهاى فارسى سى روز ماه را بیان کند. به دنبال آن سى نام فارسى همچون هرمزد روز، بهمن روز، اردى بهشت روز و… آمده است. علامه مجلسى روایت مزبور را بار دیگر از منبع دیگرى آورده، اما در آنجا نیز نام منبع یاد نشده، بلکه آمده است: وجدت فى بعض کتب المنجمین مرویا عن الصادق (ع)… در این نقل، بخش اول سخن امام با معلى نیامده، بلکه تنها نامهاى ایرانى سى روز آمده است. (همانجا، ج ۵۹، ص ۱۰۵ – ۱۰۱). نیز همان روایت را نقل کرده، بدون نام منبع و تنها با عبارت: و روى ایضا فى بعض الکتب … )، (همانجا، ص ۱۰۷) جالب آنکه علامه پس از نقل این سه روایت مینویسد: این روایات را ما از کتابهاى منجمان نقل کردیم، زیرا از ائمه ما روایت کرده بودند، اما من بر آنها اعتمادى ندارم. در نُسَخ آنها نیز اختلافاتى زیادى وجود دارد که به برخى از آنها اشاره کردم. حقیقت آن است که این اسامى براى سى روز از منجمان بوده و روشن نیست به چه دلیل به امام صادق(ع) نسبت داده شده است. علامه مجلسى به نقل از ابوریحان ـ و قاعدتا از الآثار الباقیه ـ آن نامهاى ایرانى را آورده است. (همانجا، ص ۱۱).
افزون بر این روایت، نقل دیگرى هم در دوره صفوى مطرح بوده و آن این است که هفت سلام به مشک و زعفران نوشتن و غساله آن را نوشیدن و چهل مرتبه سوره یس را بر انار خواندن و شصت مرتبه این دعا را خواندن که «یا محوِّل الحول و الاحوال حوِّل حالنا الى احسن الحال». این نقل را آقارضى قزوینى آورده و افزوده که در جایى معتبر به نظر نرسیده است. مرحوم شیخ عباس قمى هم آن را به نقل از کتب غیرمشهوره آورده و صورت دیگر آن را «یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الى احسن الحال» یاد کرده است…